الف لام میم

الف لام میم

چیزی برای ادامه دادن الف-لام-میم
مهاجرت کرده از alef-lam-mim.blogfa.com

برگزیده مطالب در کانال telegram.me/almblog

به فرض که کسی هم گفت: تولدت مبارک

يكشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ۰۱:۲۰ ب.ظ

نازنین،

خانواده‌ی ما از قدیم اهل این سوسول بازی‌ها نبود. یعنی فکر می‌کنم اکثر متولدین دهه 60 همین وضع و اوضاع را داشته‌اند. جشن تولد به طور کلی چیز بی‌معنی و ناشناخته‌ای بود. خیلی احساس تبعیض یا کمبود هم نمی‌کردیم چون کسی را در اطراف‌مان نمی‌شناختیم که جشن تولد بگیرد. شاید هم می‌گرفتند ولی پزش را به دیگران نمی‌دادند.

من البته این شانس را داشتم که بعضی سال‌ها روز تولدم مصادف می‌شد با روز جهانی کودک! چرا بعضی سال‌ها؟ خب همان داستان سال کبیسه و میلادی و شمسی. روز کودک، تلویزیون از صبح زود تا دم غروب کارتون و برنامه‌کودک پخش می‌کرد. به همین دلیل هم من بیشتر منتظر رسیدن روز جهانی کودک بودم تا روز تولد. بعضی سالها هم که یک روز پس و پیش می‌شد غمی نبود.

اولین جشن تولدی که یادم می‌آید برمی‌گردد به سال‌های آخر دانشگاه. در حقیقت دانشگاه را تمام کرده بودم ولی هنوز رفت و آمد داشتم به خوابگاه. بچه‌های خوابگاه «سورپرایز پارتی» گرفتند با کیک و شمع؛ جشن تولدی مشترک با یکی از دوستان. فکر کنم کمتر از یک سال بعدش آمدم آلمان.

آلمان که آمدم حتی تاریخ تولدم را هم گاهی فراموش می‌کردم. البته نه کاملا. دوستی داشتم که برای تولدها خیلی حافظه خوبی داشت -یا حتی شاید تقویم موبایلش را کوک میکرد!- یک روز قبلش پیام می‌داد یا با وایبر یا چت یا ایمیل. و حقیقتش این است که هنوز هم مفهوم جشن تولد را درک نمی‌کنم، مگر اینکه یک بهانه باشد برای جمع شدن چهارتا آدم. یکی دو سال را همراه بقیه دوستان دورهمی گرفتیم. شامی پختیم دور هم و کمی بگو بخند و جک و جفنگ. هر چه بود یادآوری سال تولد هنوز غم‌انگیز نبود.

یکی دو سال بعدش، سالروز تولد را مسافرت بودم. رفته بودم برای کنفرانس. ناهار را که در محل کنفرانس می‌خوردیم ولی یک رستوران حلال پیدا کرده بودم برای شام. روز تولدم که شد کنفرانس تمام شده بود، رفتم به رستوران و ناهار را که خوردم یک کاپوچینو هم سفارش دادم برای هدیه تولد خودم. رفتم بیرون مغازه نشستم روی صندلی کنار پیاده رو. همانطور که مناظر اطراف را نگاه می‌کردم قهوه‌ام را کم کم مزه می‌کردم و آنجا بود که دیگر احساس کردم یادآوری سال تولد مثل همان قهوه دارد تلخ می‌شود.

عمر را تلف کرده‌ایم؟ بدون شک! ولی می‌دانی نازنین؟ من همیشه معتقد بوده‌ام به «بازگشت»، به «زیر و زِبَر شدن»، به «دگرگونی ایام». هیچ کسی بازنده‌ی همیشگی نیست، شاید در یک چشم‌بر‌هم‌زدنی ورق برگردد. مثلا شنیده‌ای که خدا می‌گوید بدی‌هایت را تبدیل به خوبی می‌کنم؟ از همین جنس چیزها. اینکه می‌شود یک شبه هم عقب ماندگی راه صدساله را جبران کرد. فقط کافی‌ست خدا بخواهد. خسته نمی‌شوم از گفتنش که «آدمی به امید زنده است».

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۷/۲۳

نظرات (۲)

چرا تیتر عوض شد و اینطور ناامیدانه! ؛) مگر نه اینکه "آدمی به امید زنده است" :)
تولدتون هم با تاخیر مبارک ؛)
پاسخ:
ممنون.
اتفاقا تیتر برای من ناامیدانه نیست. در ادامه ی همون بخش مطلب است که جشن و سالروز تولد آنقدر چیز بااهمیتی نبوده.
نمیدونم تولد کی هست اما پیشاپیش یا شاید هم پساپس تبریک میگم! واسه منم که دهه شصتی حساب میشم روز تولدم مهمه نمیدونم شما چرا هیچ اهمیتی به تولدتون نمیدین!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی