الف لام میم

الف لام میم

چیزی برای ادامه دادن الف-لام-میم
مهاجرت کرده از alef-lam-mim.blogfa.com

برگزیده مطالب در کانال telegram.me/almblog

[هشدار! ممکن است با خواندن این مطلب وقت‌تان را تلف کنید]

از سال ۸۴-۸۵ وبلاگ می‌نویسم. گاهی زود به زود و گاهی هم دیر به دیر نوشته‌ام ولی سرِ رشته را نگه داشته‌ام. می‌شود گفت که همیشه سعی کرده‌ام ناشناس بنویسم. مدت‌ها سعی می‌کردم مخفی اش کنم. حتی دوستان نزدیکم هم اطلاعی از وبلاگم نداشتند، به جز تعداد انگشت‌شماری.


هیچ وقت تبلیغی نکردم که پرخواننده بشود. به دلیل دیگری می نوشتم. البته اعتراف میکنم که از اینکه خوانده بشوم لذت برده ام. از برخی بازخوردها لذت برده‌ام. ولی اصلی ترین انگیزه ام برای نوشتن «خاطره نگاری و لحظه نگاری و وضع‌نگاری» بوده است. امروز می نویسم که چند سال بعد برگردم و بخوانم. و راستش را بخواهید گاهی برمیگردم و مطالب گذشته را می‌خوانم. از تغییرات گاهی شوکه می‌شوم، ولی بسیار راضی ام از اینکه حالات گذشته را تا حدی ثبت کرده ام و حسرت میخورم که با جزئیات بیشتر ننوشته‌ام.


بعد از مدتی متوجه می شوم که آشناهای بیشتری اینجا را میخوانند. و این ممکن است گاهی باعث خودسانسوری بشود. ترس از قضاوت دیگران و ترس از رمزگشایی شدن آدم را از نوشتن برخی چیزها منصرف می‌کند. گاهی هم احساس کرده ام که بعضی حرفها و کلمات باید در کَتم بمانند که به دنیای شنیده شدن هبوط نکنند. بعضی از همین حرف‌های ساده گاهی فقط باید به گوش دوستان آشنا برسد.

یک کارکرد نوشتن برای من، خلق کردن و آفریدن موقعیت است. به خاطر علاقه ای که قبلا به خواندن داستان و رمان داشتم، همیشه گوشه ذهنم یک نویسنده -هرچند کم استعداد، مقلد و غیرجدی- وجود داشته است. بسیاری از نوشته‌ها نوعی تقلید است از آنچه خوانده ام؛ و تلاشی است برای اینکه گاهی هم به جای خواننده‌ی ماجراها، روایتگر آنها باشم.

نوشتن یک کارکرد دیگر هم داشته و آن حفظ تعادل روحی آدم است، حتی در احادیث هم آمده که «دل آدمی با نوشتن آرام می‌گیرد». به همین خاطر وقتی که تحت فشار و استرس بیشتر بوده ام، بیشتر نوشته ام. در مواقعی برای بیان احساس یا خاطره و مطلبی مجبور بوده ام که طرف گفتگو را در نوشته‌ها قرار بدهم. گویی خواننده شبیه کسی است که ایستاده است و مکالمه ای را گوش میکند. برخی نوشته ها، خاطرات و مشاهداتی هستند که احتمالا حاوی اطلاعاتی جالب از یک محیط کار و زندگی است و برخی دیگر روایتگر حالات روزانه در قالبی داستان-گونه.

پیام این مطلب چیست؟ هیچ. فقط اینکه باز به خودم یادآوری کنم که میخواهم بنویسم بدون ترس از رمزگشایی یا قضاوت شدن. آنچه مهم است این است که اگر عمری بود و چند سال بعد برگشتم مطالب امروز را بخوانم، حسرت نخورم از اینکه اینجا چیزی برای خواندن نیست.
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۹/۱۴
ف ر د

نظرات (۱)

۱. وقت من اصلا هدر نرفت با خوندن این پست، خیلی هم عالی بود!
۲. یکی از دوستان وبلاگ نویس میگفت که وبلاگ برخلاف جاهای دیگه ای مثل اینستا و تلگرام که همه سعی میکنن فقط خودشونو خوشبخت نشون بدن، جاییه که آدم خود واقعیشو نشون میده، حتی اگه آشناها اونو بخونن و آدم مجبور شه یه سری چیزهای خیلی جزئی رو سانسور کنه!
۳. از اینکه فقط به خوندن پست هایی که تو کانال میذارین اکتفا نمیکنم و به اینجا سر میزنم تا پست هایی از این قبیل رو بخونم خوشحالم! 
۴. شما خیلی خوب مینویسین! بنویسین! (این فعل امری فقط واسه تاکید بود وگرنه من چیکارم که بخوام دستور بدم!)
پاسخ:
بابت نظر ممنون.
بله، کلمه برتر از نگاره است. و غلبه‌ی تصویر و نگاره بر متن و کلمه یکی از دلایل ابتذال قرن ماست.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی