نامه: بیای و بخندی و بپرسی
دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۵۶ ب.ظ
سلام نازنین!
چه میخواهیم از خدا؟ گاهی وقتها خودمان هم نمیدانیم. گاهی وقتها آنچه میخواهیم عوض میشود.
الان مدتی است آنچه من میخواهم این است که بیای و بخندی؛ تا باز خنده هاتو ... نه! این شعر یک آهنگ بود! منظورم این است که بیای و بخندی و بپرسی «تمام شد؟!». و من بتوانم با خیال راحت و با لحنی که سرشار از خلاصی است بگویم «تمام شد نازنین، تمام!». همهی حس رهایی و خلاصی را بریزم توی آن میمِ آخرِ «تمام». بگویم که بعد از چند سال چشم انتظاری و جان کندن و دلهره و نگرانی و دست و پا زدن، آخر الامر خورشیدِ فارغی ز مشرق دانشکده طلوع کرد.
کی آن روز میآید؟ خدا میداند. ولی واقعا منتظر تمام کردنش هستم. نه اینکه آنقدر خوش خیال و خام باشم که فکر کنم سهممان را از سختی دنیا کشیدهایم و بعد از آن فصل راحتی میرسد، خیر! و نه آنکه ارزشی بیش از پشیز برای این کاغذپارهها قائل شوم، هرگز!
فقط میخواهم تمام کنم. از سختیِ تکراری خسته ام!
سختیِ جدید میخواهم؛ سختی یادگرفتن یک کار جدید، کشف آدمهای جدید، عادت کردن به شهر جدید، سختی یادگرفتن یک زبان جدید.
نامهام را که خواندی برایم بنویس. تو از خدا چه میخواهی این روزها؟
با کدام سختی دست به گریبانی؟ منتظر کدام سختیِ جدید هستی؟
هدفون را روی گوش گذاشته ام، صدای آهنگ را بسیار زیاد کرده ام، از بین کلماتش «عیونک، حیاتی، و حُب» را میفهمم. دلم برایت تنگتر میشود.
این تکه را نشنیده [نخوانده] بگیر ولی بگذار اعتراف کنم که وسط این شلوغی ها و سختی ها، همیشه در خیال منی. به تمامی زبانهای دنیا «دوستت دارم».
زیاده جسارت است، ایام عزت مستدام.
چه میخواهیم از خدا؟ گاهی وقتها خودمان هم نمیدانیم. گاهی وقتها آنچه میخواهیم عوض میشود.
الان مدتی است آنچه من میخواهم این است که بیای و بخندی؛ تا باز خنده هاتو ... نه! این شعر یک آهنگ بود! منظورم این است که بیای و بخندی و بپرسی «تمام شد؟!». و من بتوانم با خیال راحت و با لحنی که سرشار از خلاصی است بگویم «تمام شد نازنین، تمام!». همهی حس رهایی و خلاصی را بریزم توی آن میمِ آخرِ «تمام». بگویم که بعد از چند سال چشم انتظاری و جان کندن و دلهره و نگرانی و دست و پا زدن، آخر الامر خورشیدِ فارغی ز مشرق دانشکده طلوع کرد.
کی آن روز میآید؟ خدا میداند. ولی واقعا منتظر تمام کردنش هستم. نه اینکه آنقدر خوش خیال و خام باشم که فکر کنم سهممان را از سختی دنیا کشیدهایم و بعد از آن فصل راحتی میرسد، خیر! و نه آنکه ارزشی بیش از پشیز برای این کاغذپارهها قائل شوم، هرگز!
فقط میخواهم تمام کنم. از سختیِ تکراری خسته ام!
سختیِ جدید میخواهم؛ سختی یادگرفتن یک کار جدید، کشف آدمهای جدید، عادت کردن به شهر جدید، سختی یادگرفتن یک زبان جدید.
نامهام را که خواندی برایم بنویس. تو از خدا چه میخواهی این روزها؟
با کدام سختی دست به گریبانی؟ منتظر کدام سختیِ جدید هستی؟
هدفون را روی گوش گذاشته ام، صدای آهنگ را بسیار زیاد کرده ام، از بین کلماتش «عیونک، حیاتی، و حُب» را میفهمم. دلم برایت تنگتر میشود.
این تکه را نشنیده [نخوانده] بگیر ولی بگذار اعتراف کنم که وسط این شلوغی ها و سختی ها، همیشه در خیال منی. به تمامی زبانهای دنیا «دوستت دارم».
زیاده جسارت است، ایام عزت مستدام.