الف لام میم

الف لام میم

چیزی برای ادامه دادن الف-لام-میم
مهاجرت کرده از alef-lam-mim.blogfa.com

برگزیده مطالب در کانال telegram.me/almblog

مانایی کینه یا انتظار برای عذرخواهی

يكشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۶، ۰۵:۰۱ ب.ظ

همیشه به جای اینکه بگوید فلانی عصبی است یا بداخلاق است یا بدبرخورد است میگفت فلانی اذیت است. میگفت کپی رایت ماجرا مال امیر دیوونه است، اونجایی که توی «وضعیت سفید» منیره بهش عکس دختر نشون میده که پسند کنه. اون هم میگه که "این دختره قیافه اش اذیته". ادامه میده: خب کسی که عصبی و بداخلاق است یه چیزی اذیتش میکنه وگرنه آدم که کِرم نداره بیخود عصبی و بداخلاق باشه. این را که گفت توی دلم گفتم احتمالا کپی رایت این حرف هم مال شوپنهاور است. به هر حال توی این قسم چیزها خیلی دقیق بود. بیخود چرند نمی‌گفت. یه چیزی پشت حرفهاش بود.

اصرار داشت که هر از چند گاهی بامناسبت یا بی مناسبت بگوید که به بهشت نمی‌روم اگر لحاف در آن نباشد. کم کم داشت تکه کلامش میشد. چیزی که میگفت به شوخی شبیه بود، ولی لحنش مرز بین شوخی و جدی بود. احتمالا جوری اعلام موضع بود که بگوید روی لحاف حساس است. 

هر وقت میخواستیم سر به سرش بگذاریم و جدل کنیم بحث را می کشاندیم به اینجا که بالاترین لذت دنیا ماساژ است. میگفت رنکِ یک لذت ها خوابیدن زیر لحاف است و رنکِ دو هم غلت زدن زیر لحاف در سرمای صبح زمستان است بین خواب و بیداری. موضع ما این بود که ماساژ سر لیست لذتهای دنیاست. البته حق هم داشتیم. خب صبح تا شب پشت میز با دو دست مثل این نانواها که سنگک را سوراخ سوراخ میکنند روی صفحه کلید کامپیوتر میکوبیدیم و شب تمام کت و کولمان خسته بود.

گاهی وقتها فکر می کردم که آدم خوشبختی است. خب شما حساب کن که همیشه با آنچه دوست داشت کمتر از 16 ساعت فاصله داشت. ما اگر خوش شانس بودیم ماهی یک بار کسی مشت و مالمان می داد. ولی آخرین باری که دیدمش به قول خودش اذیت بود. همین را بهش گفتم. گفتم چرا اذیتی؟ شاید جزو معدود آدمهایی بودم که میتوانست چنین سوالی ازش بپرسد.

انگار انتظارش را نداشت. از نگاه اولش فهمیدم. ولی بعد از چند ثانیه مکث شروع کرد: هر کاری کردم دلم صاف نشد. بارها تلاش کردم فراموش کنم. میگفت حتی یکی دوبار شب قدر که شده بود منبری گفته بود که «ببخش تا خدا ببخشدت». گفت از ته دلم بخشیدم. از ته دل دوست داشتم ببخشم. ولی باز برگشت. این کینه، دلخوری یا هر کوفتِ دیگری که اسمش را بذاری. انگار هر بار قطع کرده باشیش، ولی ریشه اش مونده باشه جایی ته دلت. دوباره جوانه میزنه و بالا میاد.
گفت دقیقا مثل همون زمان هایی ه که خواستم سیگار را ترک کنم. خسته شده بودم و اراده ی ترک داشتم ولی هربار بعد یه مدت توی یه بزنگاه دوباره کم می آوردم.

توی این قسم چیزها خیلی دقیق بود. میگفت مسائل دو نفره را نمی شه یه نفره حل کرد. میشه تلاش کرد ولی بیفایده است، نتیجه نمیده. برای فیصله، مهر هر دو نفر باید پای ماجرا باشه. میگفت نیاز دارم به اینکه اعتراف کنه، اقرار کنه که اشتباه کرده.

گفتم توی این وادی ها، توی وادی رفاقت ها خیلی حرفها گفته نمیشه، خونده میشه. خونده میشه از چشمها، از رفتارها. اگه واقعا اونقدر که فکر میکنم دقیق باشه احتمالا قبول کرده، هر چند این هم جزو گفتنی ها نیست، باید خونده بشه.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۱/۲۲
ف ر د

نظرات (۱)

قضیه لحاف رو که حق داره، توی سرما زیر لحاف لذتی هست که تو انتقام نیست :)
و اما راجع به بخشیدن، یه کسایی که مقصرن رو اصلا نمیشه بخشید، مثلا شما داری عادی زندگی میکنی یکی بی خبر و بی دلیل و معلوم نیست از کجا پیداش میشه و یه بلائی سرتون میاره، چطور میشه اون آدم رو بخشید؟ مخصوصا وقتی که به قول دوستتون نیاد حتی عذرخواهی کنه، شاید اگه معذرت بخواد بشه طرف رو بخشید!
بهترین جمله ی پستتون که خیلی به دلم نشست: مسائل دو نفره رو نمیشه یه نفره حل کرد! این جمله واقعا جایزه ی بهترین جمله ی سال رو داره!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی