الف لام میم

الف لام میم

چیزی برای ادامه دادن الف-لام-میم
مهاجرت کرده از alef-lam-mim.blogfa.com

برگزیده مطالب در کانال telegram.me/almblog

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

آمده‌ام سفر کاری. هتلی که گرفته‌ام در حقیقت «مُتل» است یعنی یک سوئیت جمع و جور که علاوه بر تخت خواب و تلویزیون و میز و صندلی، یک آشپزخانه‌ی نقلی هم دارد شامل یخچال و گاز و مایکرویو. البته وسایل آشپزخانه را داخل اتاق سوئیت نگذاشته‌اند و اگر کسی نیاز داشت برایش می‌آورند. کمی عجیب است این مسخره بازی ولی با توجه به اینکه جای ارزانی است قابل فهم است.

این متل کمی از شهر دورتر است، یعنی دقیقا داخل محدوده شهر نیست. ایده‌ی اصلی متل‌ها هم همین است که کنار جاده باشند، برای کسانی که مسافرند و با ماشین زده‌اند به جاده، حالا شب را می‌خواهند جایی سر کنند و فردا صبح علی‌الطلوع دوباره بزنند به جاده.

این متل ما گفته بود که صبحانه هم مشمول هزینه‌هاست یعنی رایگان است. ولی در حقیقت چیزی که به آن صبحانه اطلاق می‌کنند یک لیوان قهوه به همراه یک کیک است! من که از خیر هر دو گذشتم. صبح با «اوبر» می‌روم به محل کنفرانس، یک قهوه‌ی شیرین برای خودم می‌ریزم که گرسنگی را رفع کند تا موقع نهار.

معمول است که کنفرانس‌ها نهار را برعهده می‌گیرند و در همان محل کنفرانس سرو می‌کنند. ولی این کنفرانس یا به دلیل خساست یا واقعا به این دلیل که تعداد زیادی رستوران در اطراف محل کنفرانس هست، نهار را به عهده خودمان گذاشته است.

نهار امروز را در نظر داشتم به یک رستوران حلال افغانی بردم ولی به اجبار و رودربایستی، همراه چند نفر دیگر شدیم و رفتیم مرکز شهر. کمی چرخیدیم تا در نهایت به پیشنهاد دوست هندی‌مان رفتیم به یک رستوران مکزیکی. اولین مشاهده‌ی جالب: اینجا هم مانند آتن آب رایگان است. نحوه‌ی سفارش دادن هم برایم جدید بود. برگه‌های کوچکی سر میز بود که لیست تمام آیتم‌ها را داشت. شما مقابل هر کدام از آیتم‌ها تعداد مورد نظر را مشخص میکنی.

من بایستی غذای گیاهی را انتخاب می‌کردم، یک پیاله برنج بخار‌پز و چهار عدد تاکوی فلافل. تاکو در حقیقت چیزی شبیه لقمه خودمان است بدون اینکه پیچیده شده باشد. یک تکه نان که وسطش چیزی می‌گذراند. غذا که تمام شد گارسون صورت‌حساب‌ها را آورد. در سیستم آمریکایی معمول این است که اکثر پرداخت‌ها با کارت اعتباری انجام می‌شود و کارت‌ها هم رمز ندارند. لذا شما کارت اعتباری خودت را روی صورت‌حساب می‌گذاری به گارسون پس می‌دهی. گارسون کارت شما را می‌برد پشت پیش‌خوان، کارت را می‌کشد و یک صورت‌حساب جدید می‌آورد که از شما سوال می‌پرسد چقدر مایل هستید انعام بدهید؟ مبلغ انعام را می‌نویسید، امضا می‌کنید، کارت را برمی‌دارید و می‌روید. دقت کردید؟ برای کسر انعام دیگر نیازی به کارت اعتباری شما نیست، همان بار اول اطلاعات کارت شما ذخیره می‌شود و برای کم کردن انعام نیازی به کارت کشیدن مجدد نیست!

البته احتمالا مدل‌های دیگری هم وجود دارد که همان بار اول از شما مقدار انعام را می‌پرسد. و این نکته جالب است که انعام دادن در رستوارن در آمریکا تا حد اجبار جا افتاده است. یعنی ۱۰-۲۰٪ درصد مبلغ اصلی را همیشه باید انعام داد، مگر اینکه واقعا از سرویس ناراضی باشید و مثلا با گارسون دعوا کرده باشید. در غیر اینصورت انعام ندادن بسیار زشت و ناپسند است.


نکته‌ی دیگری که برای من جالب بود، این بود که در این رستوران مکزیکی حتی یک کارگر/کارمند مکزیکی دیده نمی‌شد! گارسون ما چینی بود، سرپرست گارسون‌ها آمریکایی. این هم نمونه‌ای دیگر از زوال معنای مرز و نژاد و میراث فرهنگی!

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۵ ، ۰۵:۰۷
ف ر د

نزدیک کریسمس و آخر سال میلادی که می‌شود اکثر شرکت‌ها و گروه‌ها جشنی برگزار می‌کنند برای دورهمی همکاران و به نوعی حسن ختام سال. چند سال پیش، جشن گروه ما در داخل ساختمان خودمان برگزار می‌شد و آن هم به صورت مشارکتی. یعنی هر کسی اعلام می‌کرد که چه جور خوراکی می‌آورد، بعضی سالاد، بعضی کلوچه، شیرینی یا کیک و در بعضی مواقع فینگرفود.

از دو سال پیش، شکل جشن گروه ما عوض شد و شبیه شد به مدل آلمانی آن در اکثر گروه‌ها و شرکت‌های دیگر: یعنی شام در یک رستوران. گزینه‌ی اصلی برای گروه ما یک پیتزایی ایتالیایی در نزدیک محل کار است. بسیار جادار و بزرگ، و پیتزاهایی که در تنور چوبی پخته می‌شوند. از قبل برای 20-30 نفر جا رزرو می‌کنند و یک هفته قبل به همکاران زمان و مکان را اعلام می‌کنند.

در گروه ما تا به حال به این صورت بوده که هزینه‌ی شام بر عهده خود فرد است. این مسئله را قبلا از طریق ایمیل شفاف سازی می‌کنند. و ضمنا اصرار خاصی هم دارند که حتما همه شرکت کنند، هر چند که بالاخره راه فرار همیشه هست.

من به دلایل مختلف از این جشن متنفرم، به طور خلاصه دلیلش این است که اگر من قرار باشد وقت خودم را صرف کنم به رستورانی بروم، شام بخورم به حساب جیب خودم، خیلی خیلی ترجیح می‌دهم که به یک رستوران کاملا حلال بروم تا یک جایی که پیتزای گیاهی مزخرف بخورم، و ترجیح می‌دهم که همراه دوستانم در یک جمع صمیمی باشم تا اینکه در یک جمع سرد و بی روح و پر از حسادت و کینه همراه همکارها (تاکید کنم که برخی از اعضای گروه اتفاقا بچه‌های خوب و باصفایی هستند ولی حکایت دیگ غذاست و فضله‌ی موش).

نکته دیگر اینکه روابط من و استاد عزیز بالا و پایین داشته است. بعضی وقت‌ها خوب و دوستانه و بعضی وقت‌ها تاریک و تیره. و جالب است که این موقع از سال که میشود روابط در فاز تیره و تاریک خود است، درست مانند روزهای دسامبر. لذا این هم مزید علت است که به این جشن نروم.

جشن پارسال را بدون بهانه و بدون اطلاع نرفتم. ماندم در آزمایشگاه و بعد از کمی کار کردن راهی خانه شدم. امسال امیدوار بودم که این جشن برگزار نشود به دو دلیل. دلیل اول اینکه مسئول هماهنگی این جشن یکی از منشی‌های آلمانی ما بود که بازنشسته شد و رفت. دلیل دوم اینکه منشی آلمانی بازنشسته قبل از رفتنش، یعنی همین هفته قبل، یک مهمانی در گروه برگزار کرد برای خداحافظی (که آن را هم نرفتم). و من با خودم گفتم که خب این مهمانی اواسط دسامبر احتمالا جایگزین آن جشن خواهد شد به خصوص اینکه هماهنگ کننده‌ی اصلی رفته است.

ولی حاشا و زهی خیال باطل. ایمیل دریافت کردیم از منشی دیگر. تاکید بسیار زیاد روی اینکه «هر کسی خودش پول را حساب می‌کند» و «حضور همه الزامی است». با این حال یک «دُوودل آنلاین» درست کرده است که هر کسی اعلام کند آیا به جشن می‌آید یا نه؟! تا این لحظه 3 نفر علامت قرمز و 7 نفر علامت سبز داده‌اند.

من احتمالا صبر می‌کنم که از مسافرت برگردم، بعد یکی دو روز قبل از جشن علامت قرمز را می‌دهم و اگر کسی پرسید، همیشه بهانه‌ی کار و ددلاین آماده دارم.


قبلا در این پست سال پیش (لینک) نوشته بودم که «گروهی که خوب مدیریت بشود، گروهی که روابط درونی‌اش به درستی تنظیم شده باشد، کمتر شاهد چنین احساساتی نسبت به برنامه‌های جمعی خواهد بود.» امسال می‌خواهم اضافه کنم که همین که اسم چنین مراسمی را «جشن» گذاشته‌اند، نشان دهنده‌ی زوال معنا است. کدام جشنی است که آدمی را به زور و اجبار به آن ببرند؟

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۵ ، ۱۵:۳۸
ف ر د