هوا تاریک شده است، تقریبا همه رفتهاند، ساعت کاری تمام شده. دوچرخه را سوار میشویم و به سمت حاشیه شهر حرکت میکنیم. منطقه مسکونی که تمام میشود میرسیم به باغچهها و کارگاهها و شرکتها. میپیچیم داخل یک خیابان باریک: خیابان هشتم. کمی جلوتر روبروی درب حیاط چند جوان ایستادهاند برای راهنمایی کردن: ماشیندارها کجا پارک کنند، مردها از کدام درب وارد شوند و ورودی خانم از کدام طرف است.
نه تنها ساختمان بلکه کل منطقه حالت شرکتی و کارگاهی دارد، بدون سکنه. دلیل اینکه محل حسینیه را اینجا کرایه کردهاند هم بخاطر ارزانتر بودنش است و هم به این دلیل که همسایهای ندارد که سر و صدا اذیتش کند. اینجا بعد از ساعت ۱۰ شب ایجاد مزاحمت صوتی ممنوع است.
مکان حسینیه قبلا یک شرکت بوده است: یک سالن بزرگ و چند اتاق همراه با دستشویی و آشپزخانه. کف را موکت کردهاند و دور تا دور سالن را هم پرچم سیاه زدهاند. سالن تقریبا از جمعیت پر شده است، ولی هنوز مراسم شروع نشده. اینجا از چایی خبری نیست، نه اول مراسم و نه آخر آن.
وضو میگیریم و داخل یکی از اتاقها نماز میخوانیم. بعد از نماز، نوجوان عراقی -که معلوم بود منتظر ایستاده تا نماز ما تمام بشود- جلو میآید و به فارسی لهجهدار میگوید: «من به ایران که بودم پسر عمهام به من فارسی یاد داد». میپرسم چند مدت ایران بودی؟ جواب میدهد ۴ هفته! در مدت ۴هفته اینقدر فارسی یادگرفتن هنر است. میپرسم کدام شهر ایران بودی، و منتظر میمانم که مثلا بگوید تهران و یا مشهد. کمی فکر میکند و میگوید: شهر جولای! یادم میآید که در عربی «شهر» به معنای ماه تقویم است. مثلا آنجا که میگوید «شهرُ الرمضان الذی ...» و مثلا جایی نداریم که کسی بگوید «شهرُ تهران الذی فلان».
یک چشم که بچرخانی داخل جمعیت لبنانی، عراقی، افغانی و چند ایرانی میبینی. اکثر این آدمها نه همدیگر را میشناسند، و نه حتی زبان مشترکی دارند. درستترین جملهای که بشود نوشت سردرِ حسینیه این است که: حبُّ الحسین یجمعنا.
مراسم با زیارت عاشورا و قرآن شروع میشود تا بعد که سخنران میرود پشت میکروفن. رسم عربها (لبنانی و عراقیها) ظاهرا این است که سخنران ابتدا با روضه شروع میکند. چند دقیقهای ذکر مصیبت میکند و چراغها خاموش است برای گریه. بعد با «و سیعلم الذین ظلموا» چراغها روشن میشود و میرود سراغ سخنرانی.
آخر سخنرانی دعای فرج را میخوانند و همه بلند میشوند برای سینهزنی. مداح ظاهرا از شهر دیگری میآید، جدید است. شروع میکند به خواندن واحد و سنگین. کلا سبک «واحد» رگههای حماسه دارد. همانطور که از همان ابتدا، شیعه بعد از حادثه عاشورا از زیر آن سوگ و ماتم بینظیر قامت بلند میکند و سرفرازانه رجزخوانی میکند.
مداح نه در ماتم توقف کرده و نه در سال ۶۱ هجری. میرسد به بندی با این مضمون که «با خون حسینی از راه حسین مراقبت میکنیم، با روح و جسممان هر دو قبله را (قدس و کعبه) را آزاد خواهیم کرد». و من با خودم میگویم ناتانائیل! تو هم بکوش که «شور» در شعر و کلام تو باشد نه فقط در ضربآهنگ آن.
مجلس که تمام میشود میزی را میآورند و میگذارند وسط. مقداری خوراکی نذری که خانوادهها آورده اند را میگذارند روی میز. هلیم را در ظروف یکبار مصرف ریخته اند. بقیه اش کمی کیک و شیرینی است. لبنانی ها رسم شام دادن ندارند. پذیراییشان با شیرینیجات است.