گدا یا «در راه مانده»؟
بارها و بارها برای ما پیش آمده است که کسی جلوی ما را گرفته است و داستانی برای ما از زندگی اش (راست یا دروغ) تعریف کرده است و بعد طلب کمک و پول کرده است. تنوع آدمها و داستانهایشان هم بسیار زیاد است، از آدم کتوشلواری که برای برگشت به شهرشان نیاز به پول بلیت دارد تا آدمی که پروندهی پزشکیاش دستش است و نیاز به پولی برای درمان دارد. نمیتوان در مورد این آدمها به راحتی قضاوت کرد، بعضی از آنها کلاهبردار و بعضی هم واقعا نیازمند هستند.
همین یکی دو روز پیش با موردی مشابه ولی بسیار بسیار جدید و غیرقابلپیشبینی مواجه شدم.
داشتم به سمت ایستگاه مترو حرکت می کردم که دیدم جوانی تیرهپوست به انگلیسی پرسید:
- اکسکیوز می سر، دو یو اسپیک اینگلیش؟
یک لحظه با خودم گفتم: به به! بالاخره این انگلیسی ما قرار است به کار بیاید. رفتم به سمتش و گفتم:
+ یس، هَوو کن آی هلپ یو؟
گفت که من اهل پاکستان هستم و برای زیارت آمدهام و پولم تمام شده است میتوانی کمی پول به من کمک کنی.
نگاه کردم دیدم ۴ تا بچه دارد و همراه زنش است. بعد هر چقدر گشتم دنبال دلیل که ممکن است طرف داستان سر هم کرده باشد، چیزی به ذهنم نرسید. از طرفی دیدم با دادن مقداری پول هم مشکلشان حل نمیشود. با خودم گفتم بگذار مشکلشان را کامل حل کنم، از دوستان سوال کردم که آیا جایی، مرکزی می شناسند که به «در راه ماندگان» کمک کند؟ جواب قاعدتا منفی بود.
من قبلا به این جمعبندی رسیده بودم که در چنین مواردی، اگر فرد برای مورد خاصی نیاز به پول دارد، به جای دادنٍ پول نقد، آن مشکل را حل کنم. مثلا اگر گرسنه است، برایش به انتخاب خودش غذا بخرم، اگر در راه مانده است برایش بلیط بخرم. اینبار هم خواستم همین کار را بکنم.
از طرفی می گفتم که این فرد اگر راست بگوید واقعا در مضیقه (املاء درست است؟) است و در بدمخمصه ای گیر کرده است و شواهد نشان میدهد که راستگو است.
سایت ترمینال جنوب را باز کردم و بلیط تهران-زاهدان را جستجو کردم. یک اتوبوس برای همان روز داشت. ادامهی خرید اینترنتی ممکن نبود هرچقدر تلاش کردم. در این مدت، دوست پاکستانی ما از یک آدم جوان ریشدار کتوشلواری ده هزار تومان کمک گرفته بود. بعد گفت که حالا تو هم هر چقدر میتوانی کمک کن. گفتم بیا با هم برویم به ترمینال جنوب و من بلیت را میخرم. دیدم شروع کرد به بهانهگیری. من هم سعی کردم بهانههایش را برطرف کنم.
- نه آخر میخواهم بروم مسجد (اشاره کرد به مسجد پایین خیابان) نماز بخوانم.
+ همانجا ترمینال جنوب نمازخانه دارد.
- نه شب می خواهم در مسجد بخوابم
+ همانجا ترمینال جنوب میتوانی داخل نمازخانه بخوابی (یادم رفت بگویم خب داخل اتوبوس بخواب!! بلیت داشته باشی که مشکلی نمیماند).
- نه وسایل و کولهام شاهعبدالعظیم هستند.
+شاهعبدالعظیم سر راهمان است، وسایلت را برمیداریم و میرویم به ترمینال جنوب.
و بعد دوباره همین بهانهها را دوباره تکرار کرد و من همین جوابها. دیگر مطمئن شدم که دوست ما قصدی برای رفتن به زاهدان ندارد.
گفتم من متاسفم. پول نقد نمیتوانم بدهم، ولی اگر مشکلت واقعا بلیت است، میتوانم بلیت بخرم. ولی دوست مان اصرار داشت که هرچقدر میتوانم کمک نقدی کنم.
در نهایت هم خداحافظی کردم و رفتم.