حسرت نصیب بی جسارتها
جمعه, ۳ شهریور ۱۳۹۶، ۰۶:۵۳ ب.ظ
نازنین سلام،
چند سال پیش افتاده بودم وسط وضعیتی که نتوانستم تغییرش بدهم، جرئتش را نداشتم، قدرتش را نداشتم. هرچقدر هم تلاش کردم که فراموشش کنم نتوانستم. حتی بعد از همه این سالها مدام میآید جلوی چشمانم. سنگینی میکند روی قلبم. هر از گاهی یادم میافتد، با خودم مرور میکنم که چطور شاید میتوانستم خطای دیگران را اصلاح کنم، خودم را فقط کنار نکشم، فرار نکنم، کاری بکنم.
احساس میکنم که وقتی بهش فکر میکنم حالت چشمانم تغییر میکند. آمیزهای میشود از ناامیدی و حسرت، شاید هم استیصال. احتمالا از این جور چشمها دیدهای. بزدلی کردم نازنین! بگو انتقام دنیا از بزدلها چیست؟
کاش به چهار کلمه دلم را قرص میکردی، آن وقت چشمانم برق میزد، جسارت موج می زد در چشم و صدایم. آن وقت شاید هزار حسرت کمتر میداشتم.
جمعه است، دلم گرفته است، به ورّاجی و زیادهگویی افتادهام، ببخش.