روز سَنت نیکولای آمد و دلدار نیامد
هنوز بعد از چند سال زندگی در آلمان، با مناسبتها و تعطیلیهای آلمانی ارتباطی برقرار نکردهام. برای ما مهاجران، این مناسبتها فقط یک روز تعطیل شبیه بقیه روزها است؛ خالی از مفهوم، خالی از نوستالوژی، خالی از احساس. تعطیلات عید پاک مطلقا تفاوتی با روز اتحاد ندارد. برای ما، این تعطیلیها نه یادآور خاطرات شیرین کودکی است و نه همراه است با مسافرت و دورهمیهای خانوادگی (خلاف آنجه در نوروز داریم). نه همراه با یک ارتباط اجتماعی است (شبیه محرم) و نه حاوی یک مضمون روحانی و عاطفی است (شبیه ماه رمضان). از دید ماها، همه مناسبتهای تقویم یکسان و بیروح است!
در آخرین ماه میلادی سال هستیم. کمکم نزدیک کریسمس و جشن سال نو میشویم. دکور مغازه قشنگتر شده است، با تِم های درخت کاج و برف و رنگهای قرمز و سبزِ تیره. بازارچههای موقت کریسمس هم شبها دایر شدهاند.
امروز که به محل کار آمدیم، یک تکه شکلات کوچک (عکس پایین) روی میز هرکدام مان بود. از هر نظر کوچک و کم ارزش. همکار آلمانیمان که آمد گفت که امروز مثلا روز نیکولای است و احتمالا این شکلات را مُنشیمان به همین مناسبت روی میزها گذاشته! بعد توضیح داد که طبق رسم قدیمیشان، در این روز بچهها کفشهایشان را بیرون در میگذارند و جناب "نیکولای" نیمه شب هدیهای داخل آن میگذارد! رسمی شبیه به سنتاکلاز یا بابانوئل آمریکاییها.
خب با قرار دادن یک شکلات روی میزها، منشی ما باعث شد که کمی بیشتر با فرهنگشان آشنا بشویم. در مورد رسمهایشان بیشتر بدانیم و نام جناب سَنت نیکولای به گوشمان آشنا بشود. راستی دیشب در فضای مجازی اینطور به نظر میآمد که احتمالا امروز روز میلاد پیامبر است!