گزارش یک جشن
قبلا یکی دو بار در مورد «جشن آخر سال آزمایشگاه» خاطراتی نوشته بودم. این جشن تقریبا اواسط یا هفته سوم دسامبر در گروه ما برگزار میشه. قبلا گفته بودم که این جشن بسیار یخ، نچسب و غیرقابل تحمل است. خب امسال حداقل برای من کمی تفاوت داشت.
برخلاف دو سال اخیر و مشابه چند سال قبل، قرار شد امسال این جشن را داخل آزمایشگاه برگزار کنیم و نه داخل رستوران. قرار بر این بود که هر کسی مقداری غذا یا شیرینی یا سالاد بیاورد و یک بوفهی چند ملیتی و متنوع داشته باشیم. منِ حقیرِ سراپا تقصیر هم از آن جهت که (به لطف خدا و کمکاری دوستان) بسیار آشپز متبحر و خبرهای هستم وعده دادم که مختصری خورش فسنجان تهیه کنم.
صبح به جای اینکه بروم سمت ایستگاه تِرَم تا به سر کار بروم، ماندم در خانه و دست به گوشتکوب شدم. گردوها را با گوشتکوب له کردم، پیاز رندهشده را اضافه کردم، کمی بعدتر تکههای مرغ را ریختم و مرحلهبهمرحله فسنجان را آماده کردم. در کنار خورشها، این حقیر دستی هم در پخت برنج آبکش شده دارد. ولی خب به خاطر ضیق وقت مجبور شدم از پلوپز استفاده کنم.
چند ساعتی طول کشید تا خورش آماده شد. بازی پرسپولیس-صنعتنفت که به پنالتی رسید مجبور شدم حرکت کنم به سمت دانشگاه. دو قابلمه را روی هم داخل یک کیسه پارچه ای گذاشتم و رفتم به سمت آزمایشگاه. وقتی رسیدم اول از همه نتیجه بازی را چک کردم، حالی دست داد.
ساعت 5 عصر غذاها، شیرینی ها، سالادها و نوشیدنی ها را بردیم داخل سالن. چیدیم روی میزهایی که کنار دیوار بودند. روی بقیه میزها وسط سالن شمع روشن کرده بودند که حس و حال کریسمس و جشن داشته باشد. موعدش فرا رسید. معمولا در ابتدای چنین جشن هایی استادها (دو استاد) گزارش کوتاهی از سال قبل میدهند با آرزوی خرکاری و موفقیت بیشتر در سال آینده.
قبلش این را بگویم که یکی از دلایل یخ بودن و بی مزه بودن جشنهای ما این است که فضا چندان دوستانه و طنز و راحت نیست. آدمها عصا-قورت-داده و جدی هستند. البته این را هم اضافه کنم که سطح طنز آلمانیها بسیار پایین است، و جوکها بسیار ساده هستند.
ابتدای مراسم منشی جدیدمان به زبان آلمانی شروع به خوش آمدگویی و توضیحدادن کرد که مثلا «به به! انواع مختلف غذا و خوراکی و نوشیدنی هست، بخورید و بیاشامید و لذت ببرید ولی در آخر مراسم کمک کنید تا آشغالها را جمع کنیم و وسایل را برگردانیم به آشپزخانه». بعد به انگلیسی سوال کرد که چقدر از حرفهای من را متوجه شدید؟ به شوخی گفتم: اینکه باید غذاها را بریزیم سطل آشغال و وسایل را برگردانیم آشپزخانه. حالا آنقدر هم خندهدار نبود ولی یخ مجلس را شکست و قبح خندیدن از بین رفت. روز بعد که به اتاق منشی رفتم داشت با یک آلمانی در مورد مهارتهای زبان آلمانی من و طنز فاخر شب گذشته صحبت میکرد!
در آخر جشن، یکی از همکاران آلمانی در مورد رسم و رسوم منطقه خودشان چند اسلاید ارائه کرد. برای من جالب بود که فهمیدم آلمان بر خلاف تصور من آنقدر هم از لحاظ فرهنگی یکدست نیست. چون مطالبش برای بقیه آلمانیها جدید بود. در آخر ارائه یکی از همکاران آلمانی رو به من گفت: لطفا در مورد آلمان تصور بد نکن، این رسم و رسوم مختص به یک منطقه خاص است!
این اولین باری بود که از بودن در یک جشن کاری لذت میبرم. نمیدانم
شاید به این دلیل که امسال فشار کارها نسبتا کمتر شده، یا به این دلیل که
فکر میکنم این آخرین باری است که در چنین جمعی جشن آخر سال را برگزار خواهم
کرد. یا شاید هم به این خاطر که جو آزمایشگاه کمی بهتر شده است با آمدن منشی
جدید و رفتن چند همکار قدیمی.