پرتاب های ۳ امتیازی
محیط کاری اینجا با تجربیاتی که در ایران داشتم خیلی متفاوته. ارتباطات خیلی رسمی تره. دوستی های نزدیک توی محل کار شکل نمیگیره. جوک و جفنگ و خنده و کارهای مشترک هم خیلی کمتره.
اکثر مکالمات در حد همون سلام علیک اول صبح و عصر بخیر است. نهایت فعالیت مشترکمان هم ناهار خوردن دسته جمعی است. برخلاف ایران که حتی کار به ناهار پختن دسته جمعی هم کشیده بود. حالا از بستنی خوری عصرگاهی، آب زرشک نوشی ظهرگاهی و حتی کوهنوردی صبحگاهی بگذریم.
خلاصهی امر اینکه در محیط کاری تفریح و خوشی جایی ندارد.
در محیط توالت البته دو نوع دستمال هست. یک نوع همان رول دستمال است که در مبال قرار دارد برای خلوت تنهایی. نوع دوم ولی شبیه حولهی کاغدی است و برای خشک کردن دست بعد از شستن است.
خوب حالا که اون خوشیهای مذکور در اینجا پیدا نمیشه، خود به خود خوشی های دیگر جایگزین آن میشود. مثلا یکی از کارهای مورد علاقهی من از یک سال پیش این است که بعد از برگشتن از دستشویی دستمال دوم (که دست را با آن خشک میکنند) را گلوله میکنم شبیه به توپ. در مسیر اتاقم وقتی از هال عبور میکنم، یک سطل آشغال آنطرف کنار دیوار هست. تفریح کاری من این که این گلوله را از دور و از بغل (این از بغل بودنش خیلی مهم است) داخل سطل بندازم. چیزی شبیه بسکتبال ولی طوری که دست زاویه کج دارد و روبروی حلقه قرار ندارید.
اوایل که دقتم پایین بود گاهی گلولهی کاغدی بیرون می افتاد. برش میداشتم، برمیگشتم از دم درب دستشویی دوباره راه میافتادم سمت اتاقم، و در مسیر به همان شیوه توپ را دوباره پرتاب میکردم. گاهی این کار را تا ۴-۵ بار تکرار میکردم.
خدا را شکر کریدورها دوربین مدار بسته ندارند. وگرنه این مطلب را باید از درمانگاه روانی اشمیت-شولتز مینوشتم.