یک بار خواندم که یک نفر، روابط انسانها را به «فنر» تشبیه کرده بود. یعنی برای تحلیل رفتار متناقض آدمها با همدیگر در کوهستان و در داخل شهر به تمثیل فنر متوسل شده بود. توضیح اینکه شما اگر در محیط کوه به رفتار کوهنوردان غریبه با هم دقت کنید میبینید که بسیار گرم و دوستانه است، غریبهها به هم سلام میکنند، خوش و بش میکنند و اگر چند قدمی با هم همراه شوند سریع سر صحبت و کلام باز میشود، به هم تعارف میکنند. ولی همین که این آدمها به سطح شهر میرسند با غریبههای دیگر رفتاری متفاوت دارند، نه تنها یخِ ارتباطشان آب نمیشود بلکه داخل تاکسی و اتوبوس با کمترین دلیل به همدیگر میپرند، پرخاش میکنند و حالت تهاجمی میگیرند.
این رفتار را مقایسه کنید با فنر. وقتی که دو سر فنر بیش از حد از هم دور میشوند، سعی میکنند به هم نزدیک شوند. و اگر بیش از حد به هم نزدیک شوند، فشاری وارد میکنند که همدیگر را دفع کنند. رفتار آدمها هم چیزی شبیه این است. در محیط خلوت کوهستان که آدمها از هم «دورند» به سمت همدیگر جذب میشوند ولی در مترو و تاکسی و اتوبوس همدیگر را دفع میکنند.
این مثال را آوردم برای توضیح چیزی دیگر.
به عقیدهی من، «خوش آیندی» و «ناخوشآیندی» از یک «تجربه» یا یک «پدیده» منوط به دو عامل است. وجود این دو عامل باعث خوشآیندی و دلپذیری این تجربه میشود و عدم آن هم باعث اذیت و ناخوشنودی. این دو عامل یکی وجود حریم یا فضا یا همان space است، و دیگری امکانات یا ابزار.
توضیح اینکه تمام آنچه در جهان خارج وجود دارد برای شما یک جایگاه مشخصی دارد، یعنی نسبت شما با آن کاملا مشخص است. مثلا از بین انسانهای دیگر بعضی «دوست بسیار صمیمی» شما هستند، برخی «دوست عادی»، برخی «آشنای دور»، برخی غریبه، برخی دشمن و ... . لذا دقیقا بسته به اینکه رابطهی شما با هر فرد در چه سطح و کیفیتی است، جایگاه آن فرد نسبت به حریم شما مشخص است: اگر در همان «فاصله»ای قرار داشته باشد که جایگاه اوست، شما راضی و خوشنود هستید ولی اگر بیش از آن نزدیک یا دور شود باعث آزار شما است. البته این «فاصله» بسیار جامعتر از فاصلهی فیزیکی است.
حالا اگر شما در جایگاهی قرار بگیرید که آن حریم شما توسط دیگران نقض شود و اصطلاحا فضا برای شما تنگ شود، ناخشنود میشوید. دوری بیش از حد یا نزدیکی بیش از حدِ آدمها از شما میتواند بر رضایت شما از آن «تجربه» یا پدیده اثر مخرب بگذارد.
نقش عامل دیگر هم که ابزار و امکانات است تا حدی واضح تر است. به عنوان مثال تجربهی یک مسافرت را در نظر بگیرید که در هنگام نیاز ابزار لازم یا امکانات مورد نیاز را نداشته باشید. البته باز هم باید تاکید کرد که این ابزار و امکانات الزاما محدود به مثلا جای خواب، وسیلهی حمل و نقل و غذا نمیشود و گسترهی بسیار وسیعتری دارد.
این تحلیل شخصی من است از اینکه چرا در مسافرت بار آخرم به ایران بعضی روزها و لحظهها بسیار عذابآور و غیرقابلتحمل بود و بعضی روزها بسیار دلنشین و خوشآیند: به هم خوردن «حریم» و فاصله، و عدم امکانات و ابزار قابلیت تخریب زیادی دارند.