الف لام میم

الف لام میم

چیزی برای ادامه دادن الف-لام-میم
مهاجرت کرده از alef-lam-mim.blogfa.com

برگزیده مطالب در کانال telegram.me/almblog

از نظر من یک شعبه از استارباکس را می‌توان اینطور توصیف و تشریح کرد: یک محیط نسبتا بزرگ و دل‌باز که شامل میز و صندلی و مبل راحتی است که می‌توان به صورت تنهایی و یا جمع چند نفره از آن استفاده کرد. وجود اینترنت وایرلس، دستشویی، پریز برق و امکان نشستنِ راحت برای چند مدت، آن را برای گعده، استراحت، کارِ کوتاه مدت، یا قرار ملاقات دو سه ساعته مناسب می‌کند. اما برای ورود به این مکان و استفاده از امکاناتش شما بایستی بعد از ورود، یکی از محصولات آن که عمدتا بر پایه قهوه هستند را خریداری کنید. این خرید می‌تواند تنها شامل یک لیوان قهوه باشد یا همراه یک تکه کیک اضافی یا یک بطری آب مثلا.

باز هم از نظر من، دلیل اصلی موفقیت استارباکس نه کیفیت بالا که کیفیت نسبتا «استاندارد» آن است. استاندارد بودن به بالا بودن یا پایین بودن کیفیت محصولات و خدمات آن اشاره ندارد، بلکه بر «یکسان بودن» خدمات و کیفیت در شعبه‌های مختلف اشاره دارد. به عبارت دیگر، شما می‌دانید که تقریبا هر کجای دنیا که بروید جایی به نام استارباکس وجود دارد که در قبال خرید یک قهوه به شما امکاناتی مانند دسترسی به اینترنت و دستشویی و محلی برای نشستن طولانی مدت می‌دهد. اگر در شهری غریب و مسافر هستید به جای جستجو برای چنین مکانهایی کافی است آدرس استارباکس را بپرسید، می‌دانید که دقیقا چه چیزی در انتظار شماست.

جالب است بدانید که کیفیت قهوه‌ی استارباکس پایین و قیمت‌اش نسبتا بالاست. و این را من از چندین نفر دیگر هم شنیده‌ام که همین نظر را داشته‌اند. این مطلب البته تعجب‌بر‌انگیر نیست به این خاطر که شما قاعدتا به هدف قهوه‌خوردن نباید به استارباکس بروید، شما خدمات دیگری دریافت می‌کنید و پول آن را پرداخت می‌کنید. لذا برای کسی که می‌خواهد فقط مدت‌ کوتاهی جایی بنشیند و قهوه بنوشد بهترین پیشنهاد قهوه‌خانه‌های محلی (غیر زنجیره‌ای) است.

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۲۵
ف ر د

قبل از هر چیز باید این را بگویم که چند روزی است که برای انجام یک کار تحقیقاتی مشترک به یونان آمده ام. برای تکمیل دو مقاله به صورت همزمان.


راستش کار بیهوده‌ای است، همین کاری که من و امثال من می‌کنیم. البته این را چند سالی هست که فهمیده‌ام. پیشتر، نظرم این نبود.  درست است که درس خواندن از یک جایی به بعد برای ما دلیلی بود برای عقب‌انداختنِ اجبارِ گرفتنِ تصمیم‌های مهم‌تر، اما همیشه فکر می‌کردم که «چون که این آید، آن هم پیش ماست». البته «این» آمد و «آن» نیامد، یعنی از جایی به بعد فهمیدم چقدر مسخره و بیهوده است این «بیزنس»ی که ما کارگرانش هستیم.

امروز یکشنبه است، یکشنبه‌ای که اینجاها همیشه تعطیل است. حالا تعطیلی این یکشنبه مضاعف است. تعطیلات تابستانی دانشگاه است، یک جور مرخصیِ اجباریِ همگانی. استاد و دانشجو و کارکنان و فروشنده‌های سلف‌سرویس همه رفته‌اند. من و این دوست «دل‌گنده» مان تنها نشسته ایم در یک «آزمایشگاه» بزرگ و خالی. در حالی که تنها چند ساعت مانده تا زمانی که باید دو مقاله را کامل کنیم و  بفرستیم. اینکه می‌گویم دل‌گنده، ربطی به اندازه‌ی شکمش ندارد. ربطش به این است که مسئول انجام آزمایش‌ها و تهیه نتایج آنهاست، ولی از هفته قبل تا حالا هر وقت که سراغ آزمایشات را ازش گرفته‌ام فقط گفته است «دونت واری»، نگران نباش! گرامی کلا نگران نگشته است، حتی اینکه فقط چند ساعت وقت باقیمانده است و نتایج آزمایشات در هر دو مقاله روی‌هم‌رفته «تقریبا هیچ!» است هم باعث نگرانی‌اش نمی‌شود. چنین آدمی دل‌گنده است، خوشا به حال دل‌گنده‌ها، نا-نِگران‌ها، که برایشان مهم نیست روز، چه روزی است، و ساعت، چه ساعتی است. یک عینک دودی به چشم می‌زنند، یک لیوان قهوه‌ی یخی هم در دست می‌گیرند و از ته دل به خودشان می‌گویند «دونت واری بزرگوار»! اصلا شک ندارم همین حالا اگر از پدربزرگش بپرسم خواهد گفت که مردی بود به اسم «زوربای یونانی» که بسیار به ندرت نگران می‌شد.

بگذریم. داشتم می‌گفتم مسخره و بیهوده است که چند برگ کاغذ را سیاه کنی، چند تا شکل با خطوط رنگی به دقت بِکِشی و بهش اضافه کنی و بعد بفرستی تا چند نفری بخوانند و قضاوت کنند که شاخ کدام گاو را خَم کرده‌ای و کمرِ کدام نواده‌ی رُستم را شکسته‌ای، و کدام گره را از دست و پای کائنات باز کرده‌ای. حالا این سیاهه‌ای که قرار است ما امشب بفرستیم که «از ما به یادگار بماند در این جهان»، هنوز نصفه‌نیمه است. قرار است دقیقه نود آماده شود اما.

من؟ اصلا نگران نیستم، چیزی دورن من هی تکرار می‌کند «دونت واری» و جوری آن «ی»‌ِ آخرش را می‌کِشد که دیگر جای هیچ نگرانی باقی نمی‌ماند. همین قهوه‌ی تلخ و ترش را می‌خورم و پشت‌بندش چند قلپ آب خنک که این تلخی‌های کوچک را با خودش بشوید.


به روزرسانی:

چند ساعت گذشته است هنوز چیزی از نتایج شبیه‌سازی آماده نیست. دوست دل‌گُنده ما هر چند دقیقه یک‌بار معذرت‌خواهی می‌کند. شاید باور نکنید ولی تنها جوابی که در دهانم می‌چرخد همین است: «دونت واری»!

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۴۹
ف ر د

بارها با این گزاره‌ها مواجه شده‌ایم که «جوامع غربی جوامعی مصرف‌گرا هستند». احتمالا آمار و ارقامی هم بر اساس میزان مصرف سرانه فلان چیز وجود داره. ولی در همین جوامع، فی المثل آلمان، رفتارهایی مشاهده می‌شه که این ذهنیتو تا حدی با شک مواجه می‌کنه.

به نظر من آلمانی‌ها احتمالا در بین خودشون یا تو ذهن‌شون یه حکمی شبیه این دارند که «اگه به چیزی احتیاجی نداری، نگهش ندار». همین یک قلم باعث میشه که خیلی از چیزهایی که قرار بود تو انباری ها خاک بخوره دوباره وارد چرخه مصرف میشه. فرهنگ استفاده از کالاهای دست‌‌دوم کاملا تو جامعه پذیرفته شده، کسی احساس شرم نمی‌کنه ازش و اصولا بار منفی نداره.

بازاهای مختلفی هم برای کالاهای دست‌دوم وجود داره. هم بازارهای محلی که تو روزهای خاصی از هفته تو بعضی از فضای باز برگزار میشه و هم بازاهای اینترنتی که شما جنس را همراه عکس و آدرس میذاری روی سایت و اگه کسی خوشش اومد پیام میده، تلفن می کنه و حضوری میاد برای خرید.

توی این بازارها همه چیز پیدا میشه و معامله میشه، چیزهایی که واقعا برای بار اول تعجب برانگیزه که کسی دست‌دوم بخره. مثل لباس! اون هم از نوع زنانه اش که واقعا باورش سخته یه زن لباس یه زن دیگه را بخره و بپوشه. بقیه اجناس هم از دوچرخه و وسایل آشپزخانه و کتاب و اسباب بازی گرفته تا چارشاخ‌گاردان و دکوراسیون منزل.

حتی گاهی میشه دیگه که مثلا توی این شنبه‌بازاها چند تا بچه (نوجوان) بساط پهن کردن و مثلا لباس‌های تنگ‌شده شون، یا وسایل ورزشی و اسباب‌بازی شون را می‌فروشند، تعجب‌برانگیزتر اینکه گاهی مواقع آدما وسایلی که نیاز ندارند را رایگان میدند. مثلا مبل قدیمی یا پرینتر یا دوچرخه! را میذاره روی سایت و میگه هر کسی خواست بیاد بگیره و بره، رایگان.

یه مورد دیگه که وجود داره اینه که در هر محله ای دو بار در سال طبق اعلام قبلی شهرداری افراد میتونند وسایل بدون استفاده را بذارند دم درب. یعنی مثلا شهرداری اعلام می‌کنه که این هفته، روز شنبه نوبت فلان محله است. بعد افراد اگه چیزی دارند که نیازی بهش ندارن مثل میز قدیمی، صندلی، ... میذارند بیرون خونه. اگه کسی چیزی دید که ممکنه براش قابل استفاده باشه میتونه برداره و با خودش ببره. در نهایت چیزهایی که مونده باشه را فردا صبح ماموران شهرداری می‌برند برای بازیافت.


یکی از دلایلی که آلمانی‌ها این کار را می‌کنند برمیگرده به فضای محدود خونه‌ها. اگه چیزی باشه که فضای خونه یا انباری را گرفته باشه و بهش نیازی نداشته باشند ترجیح میدند از شرش خلاص بشند. لذا به یکی از شیوه های بالا ردش می کنند. ولی خب اون طرف ماجرا که «استفاده از کالای دست‌دوم خجالت نداره» هم مهمه. وگرنه همه چیزها نصیب بازیافت شهرداری میشد.


خلاصه اینکه اگه همین الان آلمانی‌ها مسلمان بشند حداقل به اجناس شون خمس تعلق نمی‌گیره، چیزی بلااستفاده ندارند!


۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۵ ، ۰۳:۵۲
ف ر د

+ صد بار بهت گفتم مستوفی پشتش گرمه، از یه جایی حمایت میشه.


- بله. میدونی کجا؟ همون جایی که حقیقت مُثله شد، میدونی کجا؟ پای اون سفینه فضایی که تو خیابونای شهر جلوی چشم حیرت زده ی خلق الله رژه میره. یه بار که توش لم دادی، باد میافته به غبغبت، کَک به تُنبونت.

حقیقت میدونی کجا گم شده؟ لای جرز خشت و گل همین برج و باروهای سر به فلک زده. وقتی هوس می کنی تو طبقه ی 22ام شنا کنی وجدانت از خِشتک ات میزنه بیرون، آب جکوزی با بقیه ی نجاست ها میشوره و میبره اونجایی که عرب نی انداخت.

تخم سگ قضیه همین رفیق رفقای خودمون اند که از شکل «آبسردار» و «آب منگل»1 حالشون به هم خورد، محض هواخوری رفتند نیاورون و قیطریه. اما دیگه برنگشتند.


+ باریکلا. این شد یه حرف حساب. ما باید اول همین رفیق رفقا را برگردونیم سر جای اولشون. اینها که برگردند حقیقت هم برمیگرده سر جاش.


- حقیقت وقتی برمیگرده که، اگه یکی خواست حق حساب بگیره دست و دلش بلرزه. هر کی خواست ضعیف کُشی کنه، پاش گیر بیافته. اعتقاد مردم پای همین برج ها دود شد رفت هوا ...


دیوانه ای از قفس پرید، احمدرضا معتقدی 1382
دقیقه ی 58 به بعد http://www.aparat.com/v/haONU

1. دو تا از محله های تهران


توضیح: بی هیچ ارتباطی به قضایای اخیر (حقوق های نجومی و مدیرعامل فلان بانک)

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۵ ، ۱۶:۲۵
ف ر د
خدمات تلفن و اینترنت در آلمان معمولا قراردادی هستند و طول اکثر قراردادها هم حداقل دو ساله است.
بگذارید از موبایل شروع کنم. به طور کلی دو نوع خط موبایل در آلمان وجود دارد، اعتباری (که دقیقا شبیه مدل اعتباری در ایران است) و مدل قراردادی. در مدل قراردادی، شما با یک شرکت قراردادی امضا می کنید برای مدتی (معمولا دوساله). یکی از «بسته های موجود» را انتخاب می کنید و در اکثر بسته ها شما تقریبا مستقل از مصرف تان هر ماه یک مبلغ ثابت پرداخت می کنید. مثلا ممکن است بسته ی انتخابی شما اینطور باشد: تماس داخل شبکه کاملا رایگان، هزینه ی پیامک رایگان، تماس به بقیه شبکه ها 100 دقیقه رایگان و بعد از آن دقیقه ای فلان قدر، 1 گیگ اینترنت با هزینه 20 یورو در ماه. یعنی حتی اگر شما هیچ استفاده ای هم نکنید باید ماهی 20 یورو را به مدت دو سال پرداخت کنید. اکثر شرکت ها امکان مکالمه رایگان داخل شبکه را ارائه می دهند.
قراردادها در اینجا به صورت اتوماتیک تمدید می شوند، مگر اینکه شما سه ماه قبل از اتمام قرارداد نامه ی کتبی به شرکت بفرستید. اگر اینکار را نکنید قرارداد شما برای یک سال دیگر تمدید می شود یعنی شما وارد سال سوم می شوید، و معمولا هزینه های سال سوم بیشتر است، لذا اکثر آدمها، قبل از اتمامِ سال دوم، درخواست کنسلی قرارداد را می فرستند.
وقتی شما درخواست کنسلی سال سوم را بفرستید، معمولا از شرکت مزبور با شما تماس می گیرند که شما را راضی کنند که بمانید، برای اینکار ممکن است به شما پیشنهاد قیمتی کمتر یا خدمات بیشتر بدهند. گاهی اوقات مشتری را راضی به ماندن می کنند و گاهی مشتری تصمیم اش استوار است.
شما می توانید شرکت خدمات دهنده ی موبایل را عوض کنید مثلا بعد از دو سال، ولی ممکن است سوال پیش بیاید که شما شماره موبایل تان را به دوست و آشنا و شرکت و بانک و ... داده اید و دوست ندارید شماره تان را از دست بدهید. یک امکانی اینجا وجود دارد که شما می توانید با پرداخت مقداری پول، در حد 20-30 یورو، شماره تان را به شرکت جدید منتقل کنید. یعنی موقعی که دارید قرارداد جدید را با شرکت موبایل جدید امضا می کنید از آنها می خواهید که شماره موبایلتان را از شرکت قبلی منتقل کنند. لذا از روی شماره موبایل دقیقا نمی شود به شرکت خدمات دهنده پی برد.

در کل، مدلی که شرکتهای خدمات ارتباطی از آن استفاده می کنند این است که به مشتری بیش از نیازش می فروشند، و بعد مشتری ترغیب می شود بیشتر و بیشتر استفاده کند از چیزی که پولش را قبلا داده ولی بیش از نیازش است.
۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۳۸
ف ر د

حکما وقتی بچه‌ام  عقل‌رِس شد، یک کوله پشتی می‌اندازم روی دوشش، با خودم می‌برمش کوه. ترجیحا قله، اگر نشد همین گلابدره و پیازچال، اگر تهران باشیم. بعد بهش میگم سه چیز دارم که بهت بگم، دوست دارم بشنوی و فراموش نکنی.

اول اینکه هیچ وقت بد برای کسی نخواه، دوم اینکه فخر داشته‌هایت را به کسی نفروش، و سوم، به کسی برای نداشته‌هایش نیش و کنایه نزن.

این‌ها عصاره‌ی بددلی‌اند، خدا برای خوب‌دادن به دل آدم نگاه می‌کند. بدها کمتر نصیبی از چیزهای خوب می‌برند.

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۵۵
ف ر د

چند بار تا حالا در تحلیل های اقتصادی کارشناسان شنیده اید که مثلا گرانی فلان چیز به دلیل سوداگری و دلالی است؟ چقدر از این فاصله ی طبقاتی موجود حاصل دلالی ها و سوداگری هاست؟ همین مشکل مسکن در کشور ما که باعث می شود بعضی ها (مثلا برخی پزشکان) به واسطه ی خرید و فروش و دلالی اش ثروت های میلیاری به جیب بزنند در حالی که اقشار دیگر باید هر سال نگران کرایه ی فزاینده باشند؟

چنین مشکلی آیا در کشورهای دیگر مثلا آلمان هم وجود دارد؟ قاعدتا خیر. آیا شعور اقتصادی مردم آلمان کمتر از زمین داران ماست؟ آیا ما ملتی هستیم نابغه که فکر اقتصادی مان سه سر و گردن از بقیه بالاتر است؟ خیر.

پس اگر میخواهید بدانید تفاوت کار کجاست جواب ساده است: دولت خپل، بی عرضه و تنبل ما، دولت های چابک و جدی آنها.

درآمد دولت هایی مثل آلمان عمدتا از محل مالیات است، ابزارهای چنین دولتی برای سیاست گذاری و کنترل نیز مالیات است. راه حل آنها برای جلوگیری از سوداگری و دلالی و خرید و فروش سوداگرانه نیز مالیات است. مثلا شما اگر بخواهید خانه یا ملک بخرید، برای انتقال سند باید مقدار بسیار زیادی (فکر کنم حدود 10درصد قیمت معامله) به دولت مالیات پرداخت کنید. اگر شما بیشتر از یک خانه داشته باشید، مالیات آن به صورت فزاینده محاسبه می شود، یعنی مالیات خانه دوم بالاتر است.

یکی از دوستان که در کارخانه اتومبیل سازی کار می کند تعریف می کرد که این کارخانه به کارگران خود ماشین های دست دوم را به قیمت پایین تر با تخفیف می فروشد، مثلا 20 درصد زیر قیمت اصلی. جالب اینجاست که دولت آلمان از همین میزان تخفیف نیز مالیات دریافت می کند! یعنی شما باید مالیات بر تخفیف!

خب دولت ما وقتی کسری بودجه می آورد میتواند با وضع قوانین مشابه با یک تیر چند نشان بزند، هم جلوی سوداگری را بگیرد، هم با مالیات سنگین از ثروتمندان، عدالت اجتماعی را افزایش دهد و هم درآمد خود را افزایش دهد، ولی همیشه یک راه ساده تر وجود دارد: رفع تحریم، فروش نفت، خرج کردن پول حاصله!

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۵۳
ف ر د

بله فرزندم،

آدمی باید سبک باشد، سیال باشد. باید بتواند هر لحظه که اراده کرد بکَنَد، جمع کند و برود. باید بتواند وقتی که لازم است تمام کند، با یک امضا یا یک حداحافظی ساده ول کند و آرام با خیال آسوده جدا بشود.

تنها استثناء بر این قاعده، خانواده است، رَحِم است که بایستی با چنگ و دندان حفظش کرد، باید گره زد، وصله و پینه‌اش کرد. ولی تقریبا هر چیزی جز آن باید برود در دسته‌ی «بگذار و بگذر». می‌خواهد شغل و کار باشد یا رابطه‌ی دوستی یا حتی عادت‌ها.


فرزندم، چه بسیارند چیزهایی که آدمی باید پشیمان باشد از حفظ‌ کردن‌شان.

۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۵ ، ۱۶:۱۲
ف ر د

سلام نازنین،

دور از تو تنها چیزی که از این سال‌ها ندیده‌ایم «نو شدن» بود، سال ما به تو نو می‌شود. عید، چشمان توست وقتی بخندی.

سخت، چشم انتظاری ماست ...

و الامر الیک

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۵ ، ۰۳:۱۹
ف ر د

من یک دانشجوی دکتری هستم، تصمیم‌های کوچکی اینجا برعهده‌ی من است، اینکه مثلا چه کسی را به عنوان دانشجو زیردست خودم انتخاب کنم، یا حتی جایی که کار به خرید چیزی می‌رسد، مبلغ خرید چندان نیست و من فقط سفارش دهنده هستم.


حالا یک ایمیل از طرف دانشگاه به تمام کارکنان و دانشجویان فرستاده شده است با موضوع «جلوگیری از فساد اداری» و گفته است که همه موظف هستند در دوره‌ی آموزش آنلاین شرکت کنند و گواهی قبولی در آزمونش را هم بگیرند. حالا محتوای دوره چیست؟ راه‌هایی که ممکن است کسی مدیون شرکتی شود که ممکن است طرف قرارداد شما بشود. یعنی اگر قرار است شما از بین چندین شرکت، یکی را برای همکاری انتخاب کنید، این تصمیم شما باید کاملا حرفه‌ای باشد و اگر رابطه‌ای مالی، عاطفی، دوستانه در کار دخالت داشته باشد متهم به فساد اداری، رشوه، و ... خواهید بود.

بعد هم شروع کرده بود که «سر چشمه باید گرفتن به بیل»، از همان ابتدا رابطه خود را با طرف مقابل تنظیم کنید و کاملا در چارچوب حرفه‌ای عمل کنید، مثلا حق گرفتن هدیه را ندارید (مگر موارد بسیار ارزان و متعارف مانند تقویم، خودکار، ...) و در صورت دریافت هدیه‌ای بالاتر از 25 یورو باید به شخصی که مسئول رسیدگی به «corruption prevention» در دانشگاه است اطلاع بدهید و هدیه را اصطلاحا صورت جلسه کنید. یا مثلا اینکه حق ندارید فراتر از جلسات معمول، دعوت شام یا نهار نماینده‌های شرکت را قبول کنید. یا مثلا اگر شغل دوم دارید یا سهامدار هستید، نباید رابطه‌ی اقتصادی -ولو غیرمستقیم- با آن شرکت داشته باشید. در صورتی که شما تصمیم گیرنده هستید، و یکی از دوستان شما در شرکت‌های مورد بررسی حضور دارد باید به رئیس خود اطلاع دهید که این وظیفه تصمیم‌گیری را از دوش شما بردارد.

از این‌ها گذشته، گفته است که باید مراقب همکاران خود باشید، اگر این نشانه‌ها را مشاهده کردید به دفتر جلوگیری از فساد خبر بدهید: مثلا تغییر در سبک زندگی، خرید ماشین گران‌قیمت، حضور مداوم در رستوران‌ها به همراه نماینده‌ی شرکت‌ها و ...


حالا شما به من بگویید که در کشور خودمان، چقدر وکیل و وزیر می‌شناسید که عضو هیئت مدیره شرکت‌هایی هستند که از تصمیمات آنها منتفع/متضرر خواهند شد؟ چقدر «هدیه دادن» عادی است به کسانی که جایی تصمیم‌گیر هستند؟ چقدر آدم‌ها باید در مورد چیزی تصمیم بگیرند که دوستان و آشنایان‌شان ذی نفع هستند؟

و چقدر راه درازی داریم تا دغدغه‌ها و مصادیق فساد اداری‌مان برسد به سطح دانشجوی دکتری!

۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۳۱
ف ر د