نامه ای از سر دوراهی
جمعه, ۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۳۳ ب.ظ
سلام نازنین
بعضی روزها هستند که فقط باید صبر کنی تا بگذرند و تمام شوند. فقط باید تحمل کرد، راهش هم این است که به روزهای بعدش فکر کنی، به آن روزهایی که دیر یا زود می آیند و لازم نیست برای گذراندشان چیزی را تحمل کنی. این کاری است که من دارم انجام می دهم. مانده زیر خروارها کار، بر سر یک دو راهی بزرگ. اینکه پا بگذارم روی خیلی چیزها، سرم را بالا بگیرم، غرورم را حفظ کنم به بهای از دست دادن بخشی از آرزوهایم، یا اینکه سرم را پایین بیاندازم، بگویم «دار دنیا دور دارد، چرخ می زند، گاهی با توست گاهی بر تو»، صبر کنم تا مزد صبوری ام را بگیرم.
سالهای سال است وقتی بر سر دو راهی می مانم، همیشه به این فکر می کنم که «چه می شد اگر می دانستیم که در پس هر تصمیمی چه چیزی در انتظارمان خواهد بود». ای کاش می دانستیم که بعد از هر تصمیمی چه حسرت و ندامتی خواهیم کشید.بعضی روزها هستند که فقط باید صبر کنی تا بگذرند و تمام شوند. فقط باید تحمل کرد، راهش هم این است که به روزهای بعدش فکر کنی، به آن روزهایی که دیر یا زود می آیند و لازم نیست برای گذراندشان چیزی را تحمل کنی. این کاری است که من دارم انجام می دهم. مانده زیر خروارها کار، بر سر یک دو راهی بزرگ. اینکه پا بگذارم روی خیلی چیزها، سرم را بالا بگیرم، غرورم را حفظ کنم به بهای از دست دادن بخشی از آرزوهایم، یا اینکه سرم را پایین بیاندازم، بگویم «دار دنیا دور دارد، چرخ می زند، گاهی با توست گاهی بر تو»، صبر کنم تا مزد صبوری ام را بگیرم.
اینها چیزهایی هستند که این روزهای مرا سخت کرده اند. مرا سرگردان و دل-آشوب کرده اند.
نازنین!
اگر بودی، دلم آرام بود. اگر بودی، مابقی بهانه بود. هیچ دو راهی سختی در پیش رویم نبود، از چشمانت می خواندم که چه باید بکنم، و این همان چیزی می بود که هرگز پشیمانی نمی آورد. اگر بودی، آرزوی دیگری نداشتم که بخواهم نگران برآورده نشدنش باشم ...