الف لام میم

الف لام میم

چیزی برای ادامه دادن الف-لام-میم
مهاجرت کرده از alef-lam-mim.blogfa.com

برگزیده مطالب در کانال telegram.me/almblog

در ستایش دل‌های بزرگ، قلب‌های مهربان

چهارشنبه, ۲ دی ۱۳۹۴، ۰۵:۵۲ ب.ظ

در این مدت چند سالی که اینجا بوده‌ام، با افرادی از ملیت‌ها و دین‌های مختلف برخورد داشته‌ام، از فلسطینی و سوریه‌ای و پاکستانی سنی مذهب گرفته، تا شیعه‌های عراقی و لبنانی و پاکستانی، و بوداییان و بی‌دینهای چینی، و مسیحیان و بی‌دین‌های غربی. من معتقدم که نمی‌توان تمام مردم یک کشور، یا پیروان یک مذهب را تنها به استناد چند مورد کم تعداد تحلیل و دسته بندی کرد و حکمی کلی در مورد خوبی‌ها و بدی‌ها و عاداتشان داد.

این چیزی هم که اینجا دارم می‌گویم نه یک حکم کلی و قاعده، بلکه صرفا خلاصه‌ی تجربیات من در برخورد با این آدم‌ها بوده است. از بین همه‌ی این‌ها بدترین تجربه‌ی من در برخورد با آدم‌های پاکستانی غیرشیعه (سنی لیبرال، سنی متعصب، و احمدیه‌ای که بدیل بهایی‌ها در شیعه هستند) بوده است. غیر از بددلی، بدخواهی، کینه‌ورزی، بی‌اخلاقی و ناسازگاری از آنها ندیدم. جالب اینجاست که اتفاقا بهترین و خوش‌اخلاق‌ترین و روادارترین و مهربان‌ترین آدم‌هایی هم که دیدم اهل پاکستان بودند، شیعه و حتی یکی‌شان فارسی زبان هزاره.


تجربه ام از برخورد با چینی‌ها (و تایوانی) نیز بسیار خوش‌آیند بوده است، آمیزه‌ای از سادگی و خوش‌دلی و مهربانی. اما این مطلب را برای شخص دیگری می‌نویسم. بگذارید به عقب‌تر برگردم: ساختار آزمایشگاه‌های عملی عموما به این صورت است که از یک (یا چند) استاد تشکیل شده است و تعدادی دانشجوی دکتری. اگر تعداد دانشجویان دکتری زیاد بشود، و استاد توانایی مدیریت همگی را نداشته باشد (و یا سواد علمی‌اش جدید و کافی نباشد) و اگر منبع مالی‌اش را داشته باشد، یک یا تعدادی پست-دکترا استخدام میکند که عملا در چارت، بین استاد و دانشجو قرار میگیرد و اکثر کارهای علمی و فنی را برعهده دارد.

آزمایشگاه ما هم همین ساختار را دارد. سه عدد پست-دکترا و یک استاد راهنما. هر چند اکثر دانشجویان زیر نظر یکی از این پست-داک‌ها کار میکنند، من اوایل حضورم، مستقیما با خود استاد کار می کردم که بسیار بسیار سخت و طاقت فرسا بود به دلایل مختلف.

اون‌قدر تجربه سخت و شکست‌خورده‌ای بود که حتی به فکر این افتادم که استاد یا دانشگاهم را عوض کنم. در بین این پست-داک‌ها یکی بود که من سواد فنی اش را تحسین می‌کردم. همین موقع‌ها بود که گفتم بگذار با این پست-داک صحبت کنم. یک روز رفتم و گفتم این ایده‌ی من برای مقاله است، آیا حاضر هستی که با هم همکاری کنیم. قبول کرد، و خیلی کمک کرد و یکی از بهترین تجربیات کار علمی را داشتم. خیلی چیزها از نحوه‌ی نوشتن مقاله یاد گرفتم، و اتفاقا مقاله هم پذیرفته شد با استقبال بسیار خوبی. بعد از آن، عملا تمام کارها را مشترکا انجام می‌دهیم و ارتباطم با استاد راهنما بسیار کمتر شده است.

در این مدت، خیرخواهی، بی حاشیه بودن، و کمک‌حال بودن این آدم بسیار تاثیر داشته است در وضعیت من و ماندگاری‌ام. خیلی بی‌سر و صدا و بی‌ادعا حمایت می‌کند و چند باری هم بدون اینکه به من چیزی بگوید مشکل من با را حرف زدن با استاد راهنما حل کرده بود.


شاید دوستان نزدیکی نباشیم و خارج از چارچوب کار و همکار بودن هیچ شناخت و رابطه ای نداریم، ولی بی‌شک به خاطر این مثبت‌اندیشی، خیرخواهی و خوش‌قلبی و دل‌گندگی اش بسیار مورد احترام من است. قبلا گفته بودم که خدا  یک روزی یک جایی نان خوش‌قلبی این جور آدم‌ها را توی دامنشان می‌گذارد.


* فکر می‌کنم قبلا مطلبی مشابه در وبلاگ قبلی نوشته بودم که در مشکلات فنی بلاگفا از بین رفت. الان که این دوست و همکار ما در تعطیلات است و آزمایشگاه بسیار ناخوش‌آیند است، احساس کردم بخشی از دینم را به این فرد ادا کنم به پاس کمک‌هایش، به پاس آنچه به من آموخت و به پاس اینکه امید را دل من زنده نگه داشته است.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۰۲
ف ر د

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی