الف لام میم

الف لام میم

چیزی برای ادامه دادن الف-لام-میم
مهاجرت کرده از alef-lam-mim.blogfa.com

برگزیده مطالب در کانال telegram.me/almblog

دونت واری

يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۴۹ ب.ظ

قبل از هر چیز باید این را بگویم که چند روزی است که برای انجام یک کار تحقیقاتی مشترک به یونان آمده ام. برای تکمیل دو مقاله به صورت همزمان.


راستش کار بیهوده‌ای است، همین کاری که من و امثال من می‌کنیم. البته این را چند سالی هست که فهمیده‌ام. پیشتر، نظرم این نبود.  درست است که درس خواندن از یک جایی به بعد برای ما دلیلی بود برای عقب‌انداختنِ اجبارِ گرفتنِ تصمیم‌های مهم‌تر، اما همیشه فکر می‌کردم که «چون که این آید، آن هم پیش ماست». البته «این» آمد و «آن» نیامد، یعنی از جایی به بعد فهمیدم چقدر مسخره و بیهوده است این «بیزنس»ی که ما کارگرانش هستیم.

امروز یکشنبه است، یکشنبه‌ای که اینجاها همیشه تعطیل است. حالا تعطیلی این یکشنبه مضاعف است. تعطیلات تابستانی دانشگاه است، یک جور مرخصیِ اجباریِ همگانی. استاد و دانشجو و کارکنان و فروشنده‌های سلف‌سرویس همه رفته‌اند. من و این دوست «دل‌گنده» مان تنها نشسته ایم در یک «آزمایشگاه» بزرگ و خالی. در حالی که تنها چند ساعت مانده تا زمانی که باید دو مقاله را کامل کنیم و  بفرستیم. اینکه می‌گویم دل‌گنده، ربطی به اندازه‌ی شکمش ندارد. ربطش به این است که مسئول انجام آزمایش‌ها و تهیه نتایج آنهاست، ولی از هفته قبل تا حالا هر وقت که سراغ آزمایشات را ازش گرفته‌ام فقط گفته است «دونت واری»، نگران نباش! گرامی کلا نگران نگشته است، حتی اینکه فقط چند ساعت وقت باقیمانده است و نتایج آزمایشات در هر دو مقاله روی‌هم‌رفته «تقریبا هیچ!» است هم باعث نگرانی‌اش نمی‌شود. چنین آدمی دل‌گنده است، خوشا به حال دل‌گنده‌ها، نا-نِگران‌ها، که برایشان مهم نیست روز، چه روزی است، و ساعت، چه ساعتی است. یک عینک دودی به چشم می‌زنند، یک لیوان قهوه‌ی یخی هم در دست می‌گیرند و از ته دل به خودشان می‌گویند «دونت واری بزرگوار»! اصلا شک ندارم همین حالا اگر از پدربزرگش بپرسم خواهد گفت که مردی بود به اسم «زوربای یونانی» که بسیار به ندرت نگران می‌شد.

بگذریم. داشتم می‌گفتم مسخره و بیهوده است که چند برگ کاغذ را سیاه کنی، چند تا شکل با خطوط رنگی به دقت بِکِشی و بهش اضافه کنی و بعد بفرستی تا چند نفری بخوانند و قضاوت کنند که شاخ کدام گاو را خَم کرده‌ای و کمرِ کدام نواده‌ی رُستم را شکسته‌ای، و کدام گره را از دست و پای کائنات باز کرده‌ای. حالا این سیاهه‌ای که قرار است ما امشب بفرستیم که «از ما به یادگار بماند در این جهان»، هنوز نصفه‌نیمه است. قرار است دقیقه نود آماده شود اما.

من؟ اصلا نگران نیستم، چیزی دورن من هی تکرار می‌کند «دونت واری» و جوری آن «ی»‌ِ آخرش را می‌کِشد که دیگر جای هیچ نگرانی باقی نمی‌ماند. همین قهوه‌ی تلخ و ترش را می‌خورم و پشت‌بندش چند قلپ آب خنک که این تلخی‌های کوچک را با خودش بشوید.


به روزرسانی:

چند ساعت گذشته است هنوز چیزی از نتایج شبیه‌سازی آماده نیست. دوست دل‌گُنده ما هر چند دقیقه یک‌بار معذرت‌خواهی می‌کند. شاید باور نکنید ولی تنها جوابی که در دهانم می‌چرخد همین است: «دونت واری»!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۵/۱۰
ف ر د

نظرات (۲)

واقعا آدم باید دل گنده ای داشته باشه که بتونه دست روی دست بذاره و بگه دونت وری!! اتفاقا خیلی هم "بی وری" بابا... من بودم سکته کرده بودم حتی با جود اینکه قبول دارم کمال همنشین (دل گندگی) اثر میکنه اما نه اینقد اثر که از منه عجول و بیقرار آدم صبور و ریلکس بسازه!
خدا قوت...
جناب دکتر فک کنم یکم دیر شده واسه فهمیدن بیهودگی این نوع کار ها😉 دیگه الان که این راه رو رفتین به جابه جا کردن مرز های علم و دانش بیاندیشین 😊 
در نهایت رسیدین به ددلاین؟ واری شدیم 😁

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی