بله فرزندم ...
در هر سنی که باشی برای انجام برخی کارها هنوز جوانی و برای برخی دیگر پیر.
بپرهیز، بپرهیز، بپرهیز از اینکه در کاری پیر باشی.
بله فرزندم ...
در هر سنی که باشی برای انجام برخی کارها هنوز جوانی و برای برخی دیگر پیر.
بپرهیز، بپرهیز، بپرهیز از اینکه در کاری پیر باشی.
حکما وقتی بچهام عقلرِس شد، یک کوله پشتی میاندازم روی دوشش، با خودم میبرمش کوه. ترجیحا قله، اگر نشد همین گلابدره و پیازچال، اگر تهران باشیم. بعد بهش میگم سه چیز دارم که بهت بگم، دوست دارم بشنوی و فراموش نکنی.
اول اینکه هیچ وقت بد برای کسی نخواه، دوم اینکه فخر داشتههایت را به کسی نفروش، و سوم، به کسی برای نداشتههایش نیش و کنایه نزن.
اینها عصارهی بددلیاند، خدا برای خوبدادن به دل آدم نگاه میکند. بدها کمتر نصیبی از چیزهای خوب میبرند.
بله فرزندم،
آدمی باید سبک باشد، سیال باشد. باید بتواند هر لحظه که اراده کرد بکَنَد، جمع کند و برود. باید بتواند وقتی که لازم است تمام کند، با یک امضا یا یک حداحافظی ساده ول کند و آرام با خیال آسوده جدا بشود.
تنها استثناء بر این قاعده، خانواده است، رَحِم است که بایستی با چنگ و دندان حفظش کرد، باید گره زد، وصله و پینهاش کرد. ولی تقریبا هر چیزی جز آن باید برود در دستهی «بگذار و بگذر». میخواهد شغل و کار باشد یا رابطهی دوستی یا حتی عادتها.
فرزندم، چه بسیارند چیزهایی که آدمی باید پشیمان باشد از حفظ کردنشان.
فرزندم،
از زشتترین کارها، یکی هم این است که به دورغ، چیزی به کسی نسبت دهی،
در حضور خودش،
و در حالی که میدانی -به هر دلیلی- نمیتواند یا نمیخواهد که خلافگو را رسوا کند.
هرگز از این آدمها مباش.
بله فرزندم،
غیرت خدا زیاد است. حکما شنیدهای که اگر بندهای به چیزی غیر از خدا اعتماد کند، ولو به قدر ذرهای، خدا صحنه ی بازی را طوری می چیند که بنده به چشم خودش ببیند و حس کند که غیر از خدا فریادرس و کمک رسانی ندارد.
خدا اینطور از بندهاش اعتراف میگیرد. اعترافی که بر یقین استوار خواهد بود. یقینی که پس از تجربهای سخت به دست آمده است.
فرزندم،
این غیرتِ خدا، آموزگار توحید است.
بله فرزندم،
یک عطر هر چقدر هم که خوشبو باشد، الزاما مزهی خوبی نخواهد داشت.
هر ضعف و قوّتی را نمیشود تعمیم داد.