الف لام میم

الف لام میم

چیزی برای ادامه دادن الف-لام-میم
مهاجرت کرده از alef-lam-mim.blogfa.com

برگزیده مطالب در کانال telegram.me/almblog

۵۱ مطلب با موضوع «در سرزمین ژرمنها» ثبت شده است

از جمله آدم‌هایی بودم که از خرید کردن متنفرند. یعنی اصلا حس و حال و انگیزه اش را نداشتم، مثلا تا جایی که می تونستم عقب می انداختم. و وقتی هم که مجبور می شدم برم خرید، با اکراه بود. به همین دلیل مدت زیادی از کفش و لباس استفاده می‌کردم. به قول یکی از دوستان، «مصرف می‌کردم» یعنی بعد از اون واقعا قابلیت استفاده نداشت.

خب دلیلش؟

یک دلیلش به نظر خودم نوع فروش در ایران بود. شما باید بروی داخل مغازه، بدون اینکه اطلاعی از وجود جنس دلخواه، کیفیت جنس و قیمتش داشته باشی. بعد از صاحب مغازه بخواهی که اجناسش را نشان بدهد، رنگ های مختلف، طرح های مختلف و ... . بعد باید سر قیمت به توافق برسید. و اگه در یکی از مراحل بالا خوش ات نیامد، بایستی با مغازه دار خداحافظی کنی، و بیایی بیرون. بعد بروی داخل مغازه بعدی، مثل هندوانه سربسته. همان مراحل قبل را طی کنی و الخ.

من شخصا از این جور خرید کردن خوشم نمی‌آید. اینکه با کسی سروکله بزنم و آخر کار بعد از نیم ساعت بگویم نه خوشم نیامد!

یک دلیل دیگرش هم قطعا این است که شما (من) هیچ شناختی از اجناس ندارید و لذا نمی‌تونید اطمینان کنید به جنس. یعنی حتی بعد از خرید هم گاهی هنوز تردید دارید که آیا جنس کیفیت لازم را دارد یا نه. به عبارت دیگر، ما برند معتبری در دسترس نداریم که از قبل بدانیم مثلا پلیور با فلان مارک کیفیت خوبی دارد که بتوانیم مستقیم برویم دنبال آن و بعد فقط بین رنگها و طرحها مردد باشیم.


به طور خلاصه، دو تا ضعف وجود دارد: یک، ناشناخته بودن برندها، وجود نداشتن برند معتبر، و دوم، اشکال در سیستم فروش و توزیع کالا.

این مشکل در کشورهای غربی تا حد خوبی حل شده است. یعنی نه تنها برندهای مختلفی با کیفیت شناخته شده وجود دارند، بلکه شما دقیقا می‌دانید که برای خرید آن به کجا مراجعه کنید. در فروشگاه‌ ها هم، راحتی مشتری کاملا لحاظ شده است. اولا که اکثر فروشگاه ها زنجیره‌ای هستند. یعنی در هر شهری شعبه‌ای از آن فروشگاه وجود دارد با (تقریبا) همان اجناس و همان تنوع و همان قیمت. دوم اینکه، شما وارد فروشگاه می‌شوید و آزادانه بدون اینکه نیازی به صحبت با کارکنان آنجا داشته باشید می‌توانید لباس‌های مختلف را بررسی کنید، پرو کنید، چرخ بزنید. در نهایت اگر پسند کردید لباس را با خودتان برمی‌دارید و به صندوق می روید، و اگر پسند نکردید راحت از فروشگاه خارج می‌شوید؛ بدون اینکه زیر نگاه سنگین فروشنده باشید. مهم تر اینکه اگر بعد از خرید از جنس خود راضی نبودید می توانید آن را پس بدهید و پولتان را بگیرید.


نمونه دیگر از آسان بودن «خرید»، فروشگاه های آنلاین هستند. نه تنها اکثر برندها و فروشگاه های شناخته شده فروش آنلاین هم دارند، بلکه برخی وبسایتهایی هستند که فروش حضوری ندارند و فقط خدمات آنلاین میدهند. شما به راحتی میتوانید در بین هزاران جنس آنها جستجو کنید، بر اساس قیمت و رنگ و مدل و ... اجناس را نگاه کنید. تقریبا تمامی این فروشگاه ها جنس فروخته شده را تا 2 هفته بعد به راحتی پس میگیرند؛ بدون اینکه شما نیازی به دلیل آوردن داشته باشید. مثلا چند وقت پیش سه تا لباس از فروشگاه آنلاین خرید کردم، یکی از آنها کمی برایم بزرگ بود. خودشان از قبل یک برچسب پستی داخل بسته گذاشته بودند که اگر جنس را نپسندیدید آن را بدون هزینه مرجوع کنید! یکی از لباسها را داخل بسته اش گذاشتم، برچسب را چسباندم و آن را پست کردم، دو روز بعد پول را برگرداندند.


دهها سایت تخصصی برای خرید آنلاین هست که میگردد و براش شما ارزانترین جنس را از بین فروشگاه ها پیدا میکند. این همه خدمات و تسهیلات، چه در فروش حضوری و چه در فروش اینترنتی برای اینکه مشتری راضی بشود، بیشتر خرید کند، چرخه تولید و مصرف بجرخد. البته برای من مشخص نیست که مرز این تعادل کجاست؟ تولید برای یک کشور لازم است (ایجاد اشتغال، گردش پول، ...) ولی از طرف دیگر لازمه ی آن مصرف کردن و مصرف‌گرایی است. اگر مشتری خرید نکند، رکود بازار باعث کاهش تولید و افزایش بیکاری میشود. تعادل مطلوب بین مصرف و تولید کجاست؟


۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۱۸
ف ر د

استاد عزیز ما از سفرش به ایران چند تا خاطره‌ی برجسته داشت. اول اینکه او را برده بودند سر مزار «چند دانشمند و محقق دانشگاهی که به دست آمریکا ترور شده بودند». ظاهرا منظور همان شهدای هسته‌ای بوده است. حدس می‌زنم که یادمانی برای شهدای هسته‌ای جایی ساخته باشند و منظور او از مزار، همان یادمان بوده باشد. برایش توضیح دادم که این اتفاق همین چند سال پیش افتاد، متهمان آن هم اسرائیل و آمریکا بوده‌اند.

یکی دیگر از خاطرات جالبش این بود که او را برده بودند به «بازار بزرگ تهران». گفت انتظار داشتم با یک محیط قدیمی و سنتی روبرو شوم ولی محصولات همه مدرن بود، آدمها همه مدرن.

و میگفت که قرار بوده او را به مسجدی ببرند در «بازار تهران» ولی ترس داشته از اینکه ممکن است راهش ندهند یا برخورد بدی با او داشته باشند، ولی بعد از اینکه رفته است استقبال خیلی خوبی دیده بود و تعجب کرده بود از مهربانی ایرانی‌ها. میگفت مردم با ما خوش و‌ بش می‌کردند، عکس می‌گرفتند و این خلاف چیزی بود که انتظارش را داشت.


پرسیدم که آیا بعد از سفرت به ایران برای رفتن به آمریکا مشکلی نداشتی؟ چون قانونی تصویب کرده‌اند که شما باید برای آمریکا درخواست ویزا بدهی. گفت من خیلی خوش شانس بودم چون گرین کارت داشتم، ولی برخی کسانی بودند که به مشکل خورده‌اند. برایش عجیب بود که چطور بعد از توافق ایران و آمریکا، چنین قانونی تصویب شده است از سمت آمریکایی‌ها.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۳۲
ف ر د

نزدیک کریسمس و آخر سال میلادی که می‌شود اکثر شرکت‌ها و گروه‌ها جشنی برگزار می‌کنند برای دورهمی همکاران و به نوعی حسن ختام سال. چند سال پیش، جشن گروه ما در داخل ساختمان خودمان برگزار می‌شد و آن هم به صورت مشارکتی. یعنی هر کسی اعلام می‌کرد که چه جور خوراکی می‌آورد، بعضی سالاد، بعضی کلوچه، شیرینی یا کیک و در بعضی مواقع فینگرفود.

از دو سال پیش، شکل جشن گروه ما عوض شد و شبیه شد به مدل آلمانی آن در اکثر گروه‌ها و شرکت‌های دیگر: یعنی شام در یک رستوران. گزینه‌ی اصلی برای گروه ما یک پیتزایی ایتالیایی در نزدیک محل کار است. بسیار جادار و بزرگ، و پیتزاهایی که در تنور چوبی پخته می‌شوند. از قبل برای 20-30 نفر جا رزرو می‌کنند و یک هفته قبل به همکاران زمان و مکان را اعلام می‌کنند.

در گروه ما تا به حال به این صورت بوده که هزینه‌ی شام بر عهده خود فرد است. این مسئله را قبلا از طریق ایمیل شفاف سازی می‌کنند. و ضمنا اصرار خاصی هم دارند که حتما همه شرکت کنند، هر چند که بالاخره راه فرار همیشه هست.

من به دلایل مختلف از این جشن متنفرم، به طور خلاصه دلیلش این است که اگر من قرار باشد وقت خودم را صرف کنم به رستورانی بروم، شام بخورم به حساب جیب خودم، خیلی خیلی ترجیح می‌دهم که به یک رستوران کاملا حلال بروم تا یک جایی که پیتزای گیاهی مزخرف بخورم، و ترجیح می‌دهم که همراه دوستانم در یک جمع صمیمی باشم تا اینکه در یک جمع سرد و بی روح و پر از حسادت و کینه همراه همکارها (تاکید کنم که برخی از اعضای گروه اتفاقا بچه‌های خوب و باصفایی هستند ولی حکایت دیگ غذاست و فضله‌ی موش).

نکته دیگر اینکه روابط من و استاد عزیز بالا و پایین داشته است. بعضی وقت‌ها خوب و دوستانه و بعضی وقت‌ها تاریک و تیره. و جالب است که این موقع از سال که میشود روابط در فاز تیره و تاریک خود است، درست مانند روزهای دسامبر. لذا این هم مزید علت است که به این جشن نروم.

جشن پارسال را بدون بهانه و بدون اطلاع نرفتم. ماندم در آزمایشگاه و بعد از کمی کار کردن راهی خانه شدم. امسال امیدوار بودم که این جشن برگزار نشود به دو دلیل. دلیل اول اینکه مسئول هماهنگی این جشن یکی از منشی‌های آلمانی ما بود که بازنشسته شد و رفت. دلیل دوم اینکه منشی آلمانی بازنشسته قبل از رفتنش، یعنی همین هفته قبل، یک مهمانی در گروه برگزار کرد برای خداحافظی (که آن را هم نرفتم). و من با خودم گفتم که خب این مهمانی اواسط دسامبر احتمالا جایگزین آن جشن خواهد شد به خصوص اینکه هماهنگ کننده‌ی اصلی رفته است.

ولی حاشا و زهی خیال باطل. ایمیل دریافت کردیم از منشی دیگر. تاکید بسیار زیاد روی اینکه «هر کسی خودش پول را حساب می‌کند» و «حضور همه الزامی است». با این حال یک «دُوودل آنلاین» درست کرده است که هر کسی اعلام کند آیا به جشن می‌آید یا نه؟! تا این لحظه 3 نفر علامت قرمز و 7 نفر علامت سبز داده‌اند.

من احتمالا صبر می‌کنم که از مسافرت برگردم، بعد یکی دو روز قبل از جشن علامت قرمز را می‌دهم و اگر کسی پرسید، همیشه بهانه‌ی کار و ددلاین آماده دارم.


قبلا در این پست سال پیش (لینک) نوشته بودم که «گروهی که خوب مدیریت بشود، گروهی که روابط درونی‌اش به درستی تنظیم شده باشد، کمتر شاهد چنین احساساتی نسبت به برنامه‌های جمعی خواهد بود.» امسال می‌خواهم اضافه کنم که همین که اسم چنین مراسمی را «جشن» گذاشته‌اند، نشان دهنده‌ی زوال معنا است. کدام جشنی است که آدمی را به زور و اجبار به آن ببرند؟

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۵ ، ۱۵:۳۸
ف ر د

یکی از مزیت‌های فوق‌العاده‌ی آلمان خصوصا برای مسلمان‌ها وجود تعداد زیادی گیاه‌خوار و وگان است. در ابتدا باید بگم که گیاه‌خوار و وگان دو تا چیز متفاوت هستند هرچند معادل فارسی هر دو ممکن است گیاه‌خوار باشد. تفاوت این دو در این است که وگان‌ها نه تنها محصولات گوشتی نمی‌خورند بلکه محصولات جانبی حیوانی مثل شیر و تخم‌مرغ هم نمی‌خورند.

وجود تعداد زیاد گیاه‌خوار در آلمان باعث شده که عملا در اکثر رستوران‌ها، کافه‌تریاها، فست‌فودی‌ها، و سلف‌سرویس‌ها غذاهای گیاهی سرو میشه که خب تقریبا میشه گفت که غذای حلال هست و برای مسلمان‌ها بسیار زندگی را راحت کرده است. هرچند که در آلمان تعداد زیادی غذافروشی و رستوران حلال وجود داره ولی گزینه‌ی غذای گیاهی باعث میشه که انتخاب‌های شما بسیار بیشتر بشه و در مواقع گرسنگی به اولین رستوران یا فست‌فودی که رسیدید یک غذای گیاهی سفارش بدید. یا مثلا برای مواقعی که لازمه با همکارهای غیرمسلمان برای نهار یا شام بیرون برید مشکلی براتون ایجاد نمی کنه.

جالبه بدونید که تنوع غذاهای گیاهی بسیار بسیار بالاست. در حدی که مثلا در همین سلف‌سرویس دانشگاه ما هر روز حدود ۴-۵ نوع غذای گیاهی متفاوت سرو میشه و غذاهای هر روز و هر هفته با همدیگر متفاوت‌اند و چند هفته طول می‌کشه تا غذایی تکرار بشه (البته به جز یکی دو غذای محبوب که به صورت هفتگی ثابت هستند).

همین تنوع در سوپرمارکت‌ها هم دیده میشه. مثلا از اونجایی که گیاه‌خوارها ممکن است دوست داشته باشند طعم سوسیس کالباس یا مرغ را بچشند، نظیر گیاهی همان محصولات موجوده، مثلا انواع سوسیس گیاهی یا همبرگر گیاهی یا کالباس گیاهی وجود داره که طعم اونها به محصولات گوشتی بسیار شبیه‌اه. اکثر این محصولات در اصل از سویا و توفو گرفته میشند و بعد با اسانس‌هایی طعم‌دار میشند.

نکته‌ی جالب اینجاست که برای وگان‌ها که شیر هم مصرف نمی‌کنند، «شیر گیاهی» تولید میشه که در حقیقت soy milk نام داره که هم به صورت محصول اصلی در پاکت شیر عرضه میشه، هم برای تولید محصولات دیگری مثل بستنی وگان!


یکی دیگه از مزیت‌هایی که گیاه‌خوارها برای مسلمان‌ها ایجاد کرده‌اند این است که در تمام ترکیبات به کار رفته در محصول بر روی برچسب آن درج میشه. البته این مسئله در کشورهای دیگه و ایران هم وجود داره. ولی به نظر میرسه که در آلمان کمی جدی‌تر و دقیق‌تر اه. شما عملا محصولی پیدا نمی‌کنید که اطلاعات کامل در مورد محتویات محصول درج نشده باشه. حالا یکی از مشکلات مسلمان‌ها این است که در برخی از محصولات ممکن است ترکیباتی استفاده بشه که منشا اونها میتونه حیوانی باشه یا صنعتی. گاهی اوقات شرکت سازنده مشخص میکنه که منشا اون محصول دقیقا چیه ولی گاهی هم نه. اینجاست که یا باید از شرکت سازنده به صورت مستقیم استعلام کنید (چند اپلیکیشن موبایلی هست که این اطلاعات را جمع می‌کنند و در اختیار مصرف‌کننده میذارند، مثلا ایمیل می‌زنند به شرکت که شما از کدام نوع فلان محصول استفاده می‌کنید)، یا اینکه مجبورید احتیاط کنید و اون محصول را نخرید.

اینجاست که وگان‌ها به کمک مسلمان‌ها میاند! اگر شما روی محصولی علامت وگان دیدید می‌تونید با خیال راحت بدون چک کردن محتویات محصول، اون را نوش جان کنید چون مطمئن هستید که ژلاتین و کوفت و زهر مار توش نیست.

۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۴۶
ف ر د

از نظر من یک شعبه از استارباکس را می‌توان اینطور توصیف و تشریح کرد: یک محیط نسبتا بزرگ و دل‌باز که شامل میز و صندلی و مبل راحتی است که می‌توان به صورت تنهایی و یا جمع چند نفره از آن استفاده کرد. وجود اینترنت وایرلس، دستشویی، پریز برق و امکان نشستنِ راحت برای چند مدت، آن را برای گعده، استراحت، کارِ کوتاه مدت، یا قرار ملاقات دو سه ساعته مناسب می‌کند. اما برای ورود به این مکان و استفاده از امکاناتش شما بایستی بعد از ورود، یکی از محصولات آن که عمدتا بر پایه قهوه هستند را خریداری کنید. این خرید می‌تواند تنها شامل یک لیوان قهوه باشد یا همراه یک تکه کیک اضافی یا یک بطری آب مثلا.

باز هم از نظر من، دلیل اصلی موفقیت استارباکس نه کیفیت بالا که کیفیت نسبتا «استاندارد» آن است. استاندارد بودن به بالا بودن یا پایین بودن کیفیت محصولات و خدمات آن اشاره ندارد، بلکه بر «یکسان بودن» خدمات و کیفیت در شعبه‌های مختلف اشاره دارد. به عبارت دیگر، شما می‌دانید که تقریبا هر کجای دنیا که بروید جایی به نام استارباکس وجود دارد که در قبال خرید یک قهوه به شما امکاناتی مانند دسترسی به اینترنت و دستشویی و محلی برای نشستن طولانی مدت می‌دهد. اگر در شهری غریب و مسافر هستید به جای جستجو برای چنین مکانهایی کافی است آدرس استارباکس را بپرسید، می‌دانید که دقیقا چه چیزی در انتظار شماست.

جالب است بدانید که کیفیت قهوه‌ی استارباکس پایین و قیمت‌اش نسبتا بالاست. و این را من از چندین نفر دیگر هم شنیده‌ام که همین نظر را داشته‌اند. این مطلب البته تعجب‌بر‌انگیر نیست به این خاطر که شما قاعدتا به هدف قهوه‌خوردن نباید به استارباکس بروید، شما خدمات دیگری دریافت می‌کنید و پول آن را پرداخت می‌کنید. لذا برای کسی که می‌خواهد فقط مدت‌ کوتاهی جایی بنشیند و قهوه بنوشد بهترین پیشنهاد قهوه‌خانه‌های محلی (غیر زنجیره‌ای) است.

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۲۵
ف ر د

بارها با این گزاره‌ها مواجه شده‌ایم که «جوامع غربی جوامعی مصرف‌گرا هستند». احتمالا آمار و ارقامی هم بر اساس میزان مصرف سرانه فلان چیز وجود داره. ولی در همین جوامع، فی المثل آلمان، رفتارهایی مشاهده می‌شه که این ذهنیتو تا حدی با شک مواجه می‌کنه.

به نظر من آلمانی‌ها احتمالا در بین خودشون یا تو ذهن‌شون یه حکمی شبیه این دارند که «اگه به چیزی احتیاجی نداری، نگهش ندار». همین یک قلم باعث میشه که خیلی از چیزهایی که قرار بود تو انباری ها خاک بخوره دوباره وارد چرخه مصرف میشه. فرهنگ استفاده از کالاهای دست‌‌دوم کاملا تو جامعه پذیرفته شده، کسی احساس شرم نمی‌کنه ازش و اصولا بار منفی نداره.

بازاهای مختلفی هم برای کالاهای دست‌دوم وجود داره. هم بازارهای محلی که تو روزهای خاصی از هفته تو بعضی از فضای باز برگزار میشه و هم بازاهای اینترنتی که شما جنس را همراه عکس و آدرس میذاری روی سایت و اگه کسی خوشش اومد پیام میده، تلفن می کنه و حضوری میاد برای خرید.

توی این بازارها همه چیز پیدا میشه و معامله میشه، چیزهایی که واقعا برای بار اول تعجب برانگیزه که کسی دست‌دوم بخره. مثل لباس! اون هم از نوع زنانه اش که واقعا باورش سخته یه زن لباس یه زن دیگه را بخره و بپوشه. بقیه اجناس هم از دوچرخه و وسایل آشپزخانه و کتاب و اسباب بازی گرفته تا چارشاخ‌گاردان و دکوراسیون منزل.

حتی گاهی میشه دیگه که مثلا توی این شنبه‌بازاها چند تا بچه (نوجوان) بساط پهن کردن و مثلا لباس‌های تنگ‌شده شون، یا وسایل ورزشی و اسباب‌بازی شون را می‌فروشند، تعجب‌برانگیزتر اینکه گاهی مواقع آدما وسایلی که نیاز ندارند را رایگان میدند. مثلا مبل قدیمی یا پرینتر یا دوچرخه! را میذاره روی سایت و میگه هر کسی خواست بیاد بگیره و بره، رایگان.

یه مورد دیگه که وجود داره اینه که در هر محله ای دو بار در سال طبق اعلام قبلی شهرداری افراد میتونند وسایل بدون استفاده را بذارند دم درب. یعنی مثلا شهرداری اعلام می‌کنه که این هفته، روز شنبه نوبت فلان محله است. بعد افراد اگه چیزی دارند که نیازی بهش ندارن مثل میز قدیمی، صندلی، ... میذارند بیرون خونه. اگه کسی چیزی دید که ممکنه براش قابل استفاده باشه میتونه برداره و با خودش ببره. در نهایت چیزهایی که مونده باشه را فردا صبح ماموران شهرداری می‌برند برای بازیافت.


یکی از دلایلی که آلمانی‌ها این کار را می‌کنند برمیگرده به فضای محدود خونه‌ها. اگه چیزی باشه که فضای خونه یا انباری را گرفته باشه و بهش نیازی نداشته باشند ترجیح میدند از شرش خلاص بشند. لذا به یکی از شیوه های بالا ردش می کنند. ولی خب اون طرف ماجرا که «استفاده از کالای دست‌دوم خجالت نداره» هم مهمه. وگرنه همه چیزها نصیب بازیافت شهرداری میشد.


خلاصه اینکه اگه همین الان آلمانی‌ها مسلمان بشند حداقل به اجناس شون خمس تعلق نمی‌گیره، چیزی بلااستفاده ندارند!


۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۵ ، ۰۳:۵۲
ف ر د
خدمات تلفن و اینترنت در آلمان معمولا قراردادی هستند و طول اکثر قراردادها هم حداقل دو ساله است.
بگذارید از موبایل شروع کنم. به طور کلی دو نوع خط موبایل در آلمان وجود دارد، اعتباری (که دقیقا شبیه مدل اعتباری در ایران است) و مدل قراردادی. در مدل قراردادی، شما با یک شرکت قراردادی امضا می کنید برای مدتی (معمولا دوساله). یکی از «بسته های موجود» را انتخاب می کنید و در اکثر بسته ها شما تقریبا مستقل از مصرف تان هر ماه یک مبلغ ثابت پرداخت می کنید. مثلا ممکن است بسته ی انتخابی شما اینطور باشد: تماس داخل شبکه کاملا رایگان، هزینه ی پیامک رایگان، تماس به بقیه شبکه ها 100 دقیقه رایگان و بعد از آن دقیقه ای فلان قدر، 1 گیگ اینترنت با هزینه 20 یورو در ماه. یعنی حتی اگر شما هیچ استفاده ای هم نکنید باید ماهی 20 یورو را به مدت دو سال پرداخت کنید. اکثر شرکت ها امکان مکالمه رایگان داخل شبکه را ارائه می دهند.
قراردادها در اینجا به صورت اتوماتیک تمدید می شوند، مگر اینکه شما سه ماه قبل از اتمام قرارداد نامه ی کتبی به شرکت بفرستید. اگر اینکار را نکنید قرارداد شما برای یک سال دیگر تمدید می شود یعنی شما وارد سال سوم می شوید، و معمولا هزینه های سال سوم بیشتر است، لذا اکثر آدمها، قبل از اتمامِ سال دوم، درخواست کنسلی قرارداد را می فرستند.
وقتی شما درخواست کنسلی سال سوم را بفرستید، معمولا از شرکت مزبور با شما تماس می گیرند که شما را راضی کنند که بمانید، برای اینکار ممکن است به شما پیشنهاد قیمتی کمتر یا خدمات بیشتر بدهند. گاهی اوقات مشتری را راضی به ماندن می کنند و گاهی مشتری تصمیم اش استوار است.
شما می توانید شرکت خدمات دهنده ی موبایل را عوض کنید مثلا بعد از دو سال، ولی ممکن است سوال پیش بیاید که شما شماره موبایل تان را به دوست و آشنا و شرکت و بانک و ... داده اید و دوست ندارید شماره تان را از دست بدهید. یک امکانی اینجا وجود دارد که شما می توانید با پرداخت مقداری پول، در حد 20-30 یورو، شماره تان را به شرکت جدید منتقل کنید. یعنی موقعی که دارید قرارداد جدید را با شرکت موبایل جدید امضا می کنید از آنها می خواهید که شماره موبایلتان را از شرکت قبلی منتقل کنند. لذا از روی شماره موبایل دقیقا نمی شود به شرکت خدمات دهنده پی برد.

در کل، مدلی که شرکتهای خدمات ارتباطی از آن استفاده می کنند این است که به مشتری بیش از نیازش می فروشند، و بعد مشتری ترغیب می شود بیشتر و بیشتر استفاده کند از چیزی که پولش را قبلا داده ولی بیش از نیازش است.
۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۳۸
ف ر د

چند بار تا حالا در تحلیل های اقتصادی کارشناسان شنیده اید که مثلا گرانی فلان چیز به دلیل سوداگری و دلالی است؟ چقدر از این فاصله ی طبقاتی موجود حاصل دلالی ها و سوداگری هاست؟ همین مشکل مسکن در کشور ما که باعث می شود بعضی ها (مثلا برخی پزشکان) به واسطه ی خرید و فروش و دلالی اش ثروت های میلیاری به جیب بزنند در حالی که اقشار دیگر باید هر سال نگران کرایه ی فزاینده باشند؟

چنین مشکلی آیا در کشورهای دیگر مثلا آلمان هم وجود دارد؟ قاعدتا خیر. آیا شعور اقتصادی مردم آلمان کمتر از زمین داران ماست؟ آیا ما ملتی هستیم نابغه که فکر اقتصادی مان سه سر و گردن از بقیه بالاتر است؟ خیر.

پس اگر میخواهید بدانید تفاوت کار کجاست جواب ساده است: دولت خپل، بی عرضه و تنبل ما، دولت های چابک و جدی آنها.

درآمد دولت هایی مثل آلمان عمدتا از محل مالیات است، ابزارهای چنین دولتی برای سیاست گذاری و کنترل نیز مالیات است. راه حل آنها برای جلوگیری از سوداگری و دلالی و خرید و فروش سوداگرانه نیز مالیات است. مثلا شما اگر بخواهید خانه یا ملک بخرید، برای انتقال سند باید مقدار بسیار زیادی (فکر کنم حدود 10درصد قیمت معامله) به دولت مالیات پرداخت کنید. اگر شما بیشتر از یک خانه داشته باشید، مالیات آن به صورت فزاینده محاسبه می شود، یعنی مالیات خانه دوم بالاتر است.

یکی از دوستان که در کارخانه اتومبیل سازی کار می کند تعریف می کرد که این کارخانه به کارگران خود ماشین های دست دوم را به قیمت پایین تر با تخفیف می فروشد، مثلا 20 درصد زیر قیمت اصلی. جالب اینجاست که دولت آلمان از همین میزان تخفیف نیز مالیات دریافت می کند! یعنی شما باید مالیات بر تخفیف!

خب دولت ما وقتی کسری بودجه می آورد میتواند با وضع قوانین مشابه با یک تیر چند نشان بزند، هم جلوی سوداگری را بگیرد، هم با مالیات سنگین از ثروتمندان، عدالت اجتماعی را افزایش دهد و هم درآمد خود را افزایش دهد، ولی همیشه یک راه ساده تر وجود دارد: رفع تحریم، فروش نفت، خرج کردن پول حاصله!

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۵۳
ف ر د

من یک دانشجوی دکتری هستم، تصمیم‌های کوچکی اینجا برعهده‌ی من است، اینکه مثلا چه کسی را به عنوان دانشجو زیردست خودم انتخاب کنم، یا حتی جایی که کار به خرید چیزی می‌رسد، مبلغ خرید چندان نیست و من فقط سفارش دهنده هستم.


حالا یک ایمیل از طرف دانشگاه به تمام کارکنان و دانشجویان فرستاده شده است با موضوع «جلوگیری از فساد اداری» و گفته است که همه موظف هستند در دوره‌ی آموزش آنلاین شرکت کنند و گواهی قبولی در آزمونش را هم بگیرند. حالا محتوای دوره چیست؟ راه‌هایی که ممکن است کسی مدیون شرکتی شود که ممکن است طرف قرارداد شما بشود. یعنی اگر قرار است شما از بین چندین شرکت، یکی را برای همکاری انتخاب کنید، این تصمیم شما باید کاملا حرفه‌ای باشد و اگر رابطه‌ای مالی، عاطفی، دوستانه در کار دخالت داشته باشد متهم به فساد اداری، رشوه، و ... خواهید بود.

بعد هم شروع کرده بود که «سر چشمه باید گرفتن به بیل»، از همان ابتدا رابطه خود را با طرف مقابل تنظیم کنید و کاملا در چارچوب حرفه‌ای عمل کنید، مثلا حق گرفتن هدیه را ندارید (مگر موارد بسیار ارزان و متعارف مانند تقویم، خودکار، ...) و در صورت دریافت هدیه‌ای بالاتر از 25 یورو باید به شخصی که مسئول رسیدگی به «corruption prevention» در دانشگاه است اطلاع بدهید و هدیه را اصطلاحا صورت جلسه کنید. یا مثلا اینکه حق ندارید فراتر از جلسات معمول، دعوت شام یا نهار نماینده‌های شرکت را قبول کنید. یا مثلا اگر شغل دوم دارید یا سهامدار هستید، نباید رابطه‌ی اقتصادی -ولو غیرمستقیم- با آن شرکت داشته باشید. در صورتی که شما تصمیم گیرنده هستید، و یکی از دوستان شما در شرکت‌های مورد بررسی حضور دارد باید به رئیس خود اطلاع دهید که این وظیفه تصمیم‌گیری را از دوش شما بردارد.

از این‌ها گذشته، گفته است که باید مراقب همکاران خود باشید، اگر این نشانه‌ها را مشاهده کردید به دفتر جلوگیری از فساد خبر بدهید: مثلا تغییر در سبک زندگی، خرید ماشین گران‌قیمت، حضور مداوم در رستوران‌ها به همراه نماینده‌ی شرکت‌ها و ...


حالا شما به من بگویید که در کشور خودمان، چقدر وکیل و وزیر می‌شناسید که عضو هیئت مدیره شرکت‌هایی هستند که از تصمیمات آنها منتفع/متضرر خواهند شد؟ چقدر «هدیه دادن» عادی است به کسانی که جایی تصمیم‌گیر هستند؟ چقدر آدم‌ها باید در مورد چیزی تصمیم بگیرند که دوستان و آشنایان‌شان ذی نفع هستند؟

و چقدر راه درازی داریم تا دغدغه‌ها و مصادیق فساد اداری‌مان برسد به سطح دانشجوی دکتری!

۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۳۱
ف ر د
استاد عزیز ما از آن دسته آدم هایی نیست که با اطرافیانش بجوشد یا رابطه دوستانه با دانشجویانش برقرار کند. اکثر اوقات در محل کارش حضور ندارد (کنفرانس، جلسات پروژه در شهرهای دیگر و البته زن دوم که تئوری پیشنهادی من است). البته موقعی که هم در دفتر کارش باشد توفیری نمی کند.
چند وقت پیش، شب یکی از ددلاین های مهم، از آن ددلاین هایی که صابون خرکاری و شب نخوابی اش باید به تن همه دانشجویان آزمایشگاه بخورد، دیر یا زود. طبق تجربه، این ددلاین تنها ددلاینی است که استاد عزیز ما هر ساله در موعد آن حتما به دفتر کارش می آید و تا نیمه شب دانشجویان را همراهی می کند.
روز آخر بود که ایمیلی فرستاد کوتاه: امشب ساعت 7 شب پیتزا خواهیم داشت!
چون خیلی از دانشجوها درگیر ددلاین بودند، استاد ما هم فکر کرده بود که زحمت بیرون رفتن و شام خوردن را از دوش دانشجوها بردارد و مشکل را با سفارش پیتزا حل کند. که البته باید اعتراف کرد که ایده ی بدی هم نیست. مشکل اینجا بود که یکی از دوستان به تازگی گفته بود که در خمیر بعضی از پیتزاها برای نگهداری بیشتر، از مقداری الکل استفاده می کنند.
همین باعث شد که موقع صرف شام دسته جمعی در اتاق سمینار، من بروم ته اتاق، گوشه ی میز، جایی که از دید بقیه دورتر باشم، پشت هم اتاقی هندی ام موضع بگیرم و لیوان چینی سفیدم، که نصفه آب است را دستم بگیرم و خودم را مشغول نوشیدن چیزی نشان بدهم. چرا داخل اتاق خودم نماندم؟ خب به این خاطر که استاد کسی را می فرستاد دنبالم.
استاد، سه عدد پیتزا سفارش داده بود هر کدام مستطیلی به ابعاد 1 در 0.5 متر یا حتی کمی بیشتر، سرجمع هم چیزی حدود 20 نفر بودیم. وسط شام هم استاد عزیز ما بلند شد و با گوشی اش یک عکس پانوراما درست کرد و تا آخر مراسم هم از این امکان گوشی اظهار حیرت و رضایت کرد.
من شخصا از این جور مراسم های گروه خوشم نمی آید. چرا؟ به دلایل فراوان که یکی اش همین نچسب بودن استاد عزیز است. محیط این جور مراسم ها در گروه ما خیلی دوستانه نیست، خود استاد هم که توسط یکی دو نفر از بادمجان‌محوران عرصه‌ی قاب احاطه شده چندان به جمع‌های دیگر توجهی نمی‌کند. به همین دلایل، اکثر افراد ترجیح می‌دهند در اتاق خود مشغول کار باشند تا اینکه در چنین پارتی/جشن‌هایی شرکت کنند.

همین هفته پیش هم مهمانی آخر سال گروه بود. قبلا در مورد این مهمانی همین‌جا نوشته بودم. از پارسال، تغییری در این مراسم داده شد، و به جای اینکه مهمانی در داخل ساختمان برگزار شود و خوراکی‌ها را خود دانشجویان تهیه کنند، قرار شد که به یک رستوران ایتالیایی در نزدیکی آزمایشگاه‌مان برویم، اتفاقی که پارسال افتاد.
نکته‌ی جالب دیگر در مورد اینگونه مهمانی‌ها این است که در ایمیل دعوت‌نامه، به صراحت ذکر می‌کنند که هزینه‌ی شام و نوشیدنی برعهده‌ی خود فرد است. این مسئله البته با فرهنگ ما چندان هم‌خوانی ندارد. موقعی که با استاد راهنمای عزیز خود در ایران به رستوران می‌رفتیم، شام را مهمان استاد یا آزمایشگاه بودیم. البته خود این مسئله‌ی چیپ بودن، بعد از مدتی عادی می‌شود، تنها نکته‌ی منفی آن این است که من شخصا وقتی قرار است پولی بابت شام بدهم، ترجیح می‌دهم به جای یک غذای گیاهی در رستوران ایتالیایی -که عملا ترکیبی از نان و پنیر و رب‌گوجه خواهد بود- بروم به یک رستوران حلال و مثلا کباب‌ترکی بخورم. همچنین ترجیح می‌دهم به جای اینکه با چنین جمعی شام را صرف کنم، با دوستان خودم باشم.
لذا، امسال وقتی که ایمیل دعوت‌نامه فرستاده شد و قرار شد که هر کسی وضعیت آمدن/نیامدنش را در یک doodle آنلاین مشخص کند، من اعتنایی نکردم و سعی کردم توجه کسی را جلب نکنم. هرچند که بعدا استاد عزیز متوجه شد که من برنامه‌ام را اعلام نکرده‌ام و ایمیلی فرستاد با این مضمون که «بیا، ایشالا میایی». و البته من هم به اندازه‌ی کافی انگیزه برای نرفتن داشتم که ایمیل را بی‌جواب بگذارم، و سر ساعت مقرر بروم به آزمایشگاه طبقه بالا، تا وقتی که آب‌ها از آسیاب بیافتند.

گروهی که خوب مدیریت بشود، گروهی که روابط درونی‌اش به درستی تنظیم شده باشد، کمتر شاهد چنین احساساتی نسبت به برنامه‌های جمعی خواهد بود.
۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۴ ، ۰۱:۰۸
ف ر د